سرم رو زانوهام گذاشتم گریه ام بند نمیومد
جیمین:اگه بفهمن ازم متنفر میشن این اشتباهِ کلا من اشتباهم نباید این قلب بزنه نباید به خاطر عوضی بودن من بتپه ، نباید ، باید از بین ببرمش

بلند شدم و از جعبه قرص ها یه قوطی برداشتم و کلش رو تو دستم خالی کردم
تقریبا همش رو خوردم تا خواستم چند تا دونه‌ای که کف دستم مونده بود رو هم بخورم که با هجوم مایع داغی به گَلوم سریع خم شدم همه قرص هایی که خورده بودم رو تو روشویی بالا آوردم
با گریه سرمو بالا آوردم که خودم رو تو آیینه دیدم جیمین: از خودم متنفرم
ظرفی که کنار آیینه بود رو برداشتم و محکم کوبیدم به آیینه که تیکه تیکه شد با دیدن خورده شیشیه ها
یکیش رو برداشتم و محکم تو دستم نگه داشتم که بریده شدُ خون از دستم ریخت
اهمیتی ندادم تا خواستم رو مچ دستم بکشم که یکی محکم کوبید به در که از ترس تو جام پریدم  و شیشه افتاد زمین و صدای تهیونگ رو شنیدم
تهیونگ:جیمین خوبی؟صدای چی بود؟
از ترسم نمیتونستم تکون بخورم که صدای اومدن بقیه رو هم شنیدم
یونگی: چیشده ؟
تهیونگ: نمی دونم در رو باز نمیکنه
دوباره در زدن که به خودم اومدم
جیهوپ: جیمیناااا خوبی ؟
سریع اشکام رو پاک کردم نفس عمیقی کشیدم نباید نگرانشون کنم ، نباید آرامششون رو بهم بزنم
آروم سمت در رفتم و بازش کردم که با چهره نگرانشون روبه رو شدم که جین هیونگ سریع پیشم اومد و با نگرانی دستم رو گرفت
جین:چه جوری بریدی دستت رو
جیمین:من ....نمیدونم خو...خوردم بهش اوفتاد شک...شکست خ...خواستم جمعش کنم ولی هقققق ...دس...تم..
نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم با هق بلندی که زدم جین هیونگ محکم بغلم کرد
جین:چیزی نیست مینی خووووب باشه بیا بریم پانسمانش کنیم باشه ما تمیزش میکنیم

رو صندلی نشستم و یونگی جعبه کمک های اولیه  رو آورد 
و خودش شروع به پانسمان زخمم کرد
نگاهی به همشون کردم نمی تونستم تو چشماشون نگاه کنم اگه بدونن ازم متنفر میشن ازم چندششون میشه ، نباید بدونن
نمیزارم هيچ وقت بفهمن همین که کنارشونم برام کافی باید این قلب عادت کنه که اونا برای اون نیستن ، نمی تونه هیچ وقت صاحب قلب اونا باشه
چشمام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم
باید این حس تموم شه ولی چه جوری؟
ماه ها نادیدش گرفتم و به روی خودم نمی آوردم ولی الان چه جوری با این قلب بی جنبه کنار بیام
اگر هم نتونم فراموش کنم باید تو تنهاییم عاشقی کنم و به عنوان برادر ازشون محبت ببینم اینم برام کافی
چشمام رو باز کردم و لبخندی بهشون زدم
درسته پارک جیمین خودت زجر بکش
از عشقشون بمیر
ولی نزار که اونا آسیب ببینن

(پایان فلش بک)





با زنگ خوردن گوشیم به خودم اومدم حتی نفهمیدم کی اشکام ریختن
دستی به صورتم کشیدم گوشی رو برداشتم ، چان بود، جواب دادم

چان : سلام هیونگی
جیمین:سلام چانی چه طوری
چان:هعی این رو من باید بپرسم
خنده آرومی کردم این پسر همیشه حالم رو خوب میکنه
جیمین:باشه پس تو بپرس
چان :چه طوری هیونگ خسته که نیستی هوووم
نمی دونم چرا وقتی پرسید خوبی بغض کردم اون تنها همدرد منه
با لحن آرومی صحبت کردم که متوجه بغضم نشه
جیمین: چان خوب نیستم
چان:هیونگی!!! تو گریه کردی؟
جیمین: فقط یکم
چان :می خوای بیام پیشت
جیمین: نه میدونم تو کمپانی کلی کار داری نمی خواد
چان: پس تموم شد بیام ؟
جیمین : واقعا میای
چان : معلومه هیونگی هر وقت بخوای میام
جیمین: ممنونم خیلی ممنونم
چان: پس الان تو پا میشی صورتت رو میشوری غم و غصه و گریه نداریم منم چند ساعت دیگه میام بااااااشع
جیمین: باشه هر چی تو بگی دیگه برو به کارت برس فعلا
چان : باشه هیونگ بای بای

بعد شست صورتم بیرون اومدمُ رو تخت نشستم
که در زده شده
تهیونگ:میتونم بیام تو
جیمین:البته بیا
اومد تو ولی یه جوریه یکم عجیب و مشکوک میزنه
قیافش رو چرا این جوری کرده نکنه می خواد کاری
جیمین: چی شده ؟ از قیافت شیطنت میباره
خندید و کنارم نسشت
تهیونگ: از خودت حرف در نیار من خیلی هم آرومم
قیافه تاتامایکی به خودش گرفت
تهیونگ: حالا این بیخیال بریم بیرون کلی چیز میز آماده کردیم تا باهم باشیم
متعجب نگاهش کرد
جیمین:چی آماده کردین
بلند شد و دستم رو گرفت بلندم کرد 
تهیونگ :بریم بیرون خودت میبینی موچی

. ‌‌. .




__________________________

سلام بارونکاااااااااا😍😍
حالتون چه طوره😄

من اومدم با یه پارت جدید😊

بچم جیمین چیا کشیده الهی 🥺
چه قدر قلب کوچولوش درد گرفته که خواسته تمومش کنه😭

خوووووووووووب اینم از این منتظر نظرات خوشگلتون هستم😍
وت و کامنت یادتون نره
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕

عشق پنهانWhere stories live. Discover now