یونگی: آاااااح بس کنید دیگه الان جیمین میرسه به خودتون بیاین کوک غذا رو گفتی اگه جیمین  بیاد غذا رو نبینه ما رو بجای غذا می خوره

با حرف یونگی پقی زدن زیر خنده و صدای خنده هاشون کل خونه رو گرفته بود که با صدایی طرف در برگشتن

جیمین:اووووه خوش می گذره

جیهوپ: چه عجب اومدی پسر برو لباس هات رو عوض کن  الان هم غذا میاد
جیمین:بااااش پس تا بیاد یه دوش کوتاه میگیریم
جیهوپ:باشه عزیزم

جیمین لبخندی به اعضا زد و راهی اتاقش شد
یونگی با دستش ضربه ای به رون جیهوپ زد

یونگی : آخه عزیزمممم
جیهوپ که انگار تازه فهمید چی گفته با دست کوبید رو پیشونیش
جیهوپ:خاک تو سرم
جین:از دست شما بچه هاااااا

یونگی غذاهارو تحویل گرفت و روی میز غذا خوری گذاشت
جین : هوووم چه بوی خوبی میده
یونگی:آره فقط زود باش هیونگ دارم میمیرم از گرسنگی
جین خندبد و سریع تکون داد و باهم غذا هارو در آوردن و روی میز چيدن
جین : پسرا بیاین غذا آمادس
تهیونگ: اومدیم
یونگی: نامی بدو بین جیمین از حموم در اومده صداش کن
نامجون: باشه هیونگ



نامجون ویو

سمت اتاقش رفتم و بدون در زد وارد اتاق شدم که با دیدن بدن لخت جیمین که فقط یه باکسر ( شورت) تنش بود همون جا میخکوب شدم و با چشمای که چهار تا شده بودن بدنش رو آنالیز  کردم که چه طور قطره های آب  از بدنش سور می خوردُ روی زمين می چکید باعث می شد هوش از سرم بپره
آب دهنم و قورت دارم
آروم آروم سمتش قدم برداشتم
جیمین متوجهم نبود تو کمد داشت دنبال لباس می‌گشت
تو دو قدمی جیمین ایستادم
دلم می خواست دستام رو دورش حلقه کنم و محکم به خودم فشارش بدم تا می تونم اون بدن پرستیدنی رو ببوسم و بوسه بارونش کنم

نگاهم به تتوهای ماه عروسکم جلب شد
آخه مگه ممکنه ماه روی بدنش ماه رو تتو کنه
لبخندی زدم
دستم روطرف کمرش بردم تا تتوهای ماه پسر رو لمس کنم که یک آن به خودم اومد و قبل از این که کاری کنم دستم رو پس کشیدم و آروم صداش کردم
نامجون:مینی
.
.
جیمین که انتظار نداشت کسی تو اتاق باشه با صدای نامجون ترسیده طرفش چرخید که پاش به خاطر خیس بودن زمین سر خورد
منتظر برخورد با کف زمین بود که دستای گرمی دورش حلقه شدُ تو فاصله نسبتا کمی از زمین نگهش داشت
.
.
محکم دو دستی کمرش رو گرفتم و مانع افتادنش به زمین شدم بدن لختش زیر دستم بود پوستش جوری نرم بود که دلم می خواد گازش بگیرم
هنوز چشماش بسته بود که لبخندی زدم و تو صورتش فوت کردم که چشماش رو باز کرد و نگاهم کرد و پشت سر هم چند بار پلک زد
با صدای آروم می لب زد
جیمین: هیونگ
با هیونگ گفتنش آخمی کردم
نامجون: جیمین اگه نمی گرفتمت می افتادی چرا حواست به خودت نیست
بالا پایین شدن سیبک گلوش رو دیدم
جیمین: ترسوندیم خوووب
خواست بلند شه و از بغلم در بیاد که محکم تر گرفتمش تو صورتش خم شدم
آروم و با ملایمت به همراه یه لبخند لب زدم

نامجون: به خاطر صبح متاسفم که سرت داد زدم یعنی کلا از طرف همه اعضا معذرت می خوام

ابروهاش رو بالا انداخت

جیمین: نیازی نیست معذرت بخوای هیونگ مشکلی نیست

نمی خواستم عقب بکشم اما خب درست نبود انقدر نزدیکش باشم آروم عقب کشیدم و کمکش کردم درست بايسته و یه قدم عقب رفتم و نگاهی کلی بهش کردم
نامجون : بهتره یه چیزی بپوشی سرما می خوری موچی
بعد حرف نگاهی به خودش کرد و چشاش چهار تا شد و سریع لپاش گل انداخت واااای خووووودا چرا این بشر انقدر کیوته آخههههه ، خواستم یکم سر به سرش بزارم‌ولی با دیدن صورت سرخش پشیمون شدم پس خیلی آروم گفتم
نامجون: حالا چرا خجالت کشیدی زود آماده شو بیا غذا بخوریم منتظرتیم

در رو بستم و بهش تکیه دادم آاااح خدا من الان بدن لختش رو بغلم کردم پوستش رو لمس کردم

نفسی کشیدم سمت بقیه رفتم و نشستم پشت میز
یونگی:هعی نامجونا چیزی شده
نتونستم خودم کنترل کنم و با عجز گفتم
نامجون: وقتی رفتم اتاقش لخت بود
بعد حرفم یک آن همشون متعجب و شوکه طرف برگشتن جوری که یه لحظه ترسیدم و آب دهنم رو قورت دادم
تهیونگ: هیونگ نگو که کاری کردی
نگاه چپی بهش کردم
نامجون : آخه چی کار می تونم بکنم هااااان
یونگی:دِ جون بِکن بگو چی شد ؟؟
نامجون : نزدیکش شدم انگار حواسش کلا پرت لباس گشتن بود و وقتی صداش کردم ترسید و برگشت که پاش لیز خورد منم گرفتمش ولی آااااح لعنتی پوستش خیلی نرم بود پسرا  بوی وانیل میداد
جین لبخندی زد
جین: خوب معلومه اون یه موچیه نرم و وانیلی
کوک : منم می خواااااااام
یونگی:صب کن ببینم تنهایی از اون موقعیت لذت بردی نه
نامجون: آیش هیونگ چی میگی
جیهوپ: ششش آروم میاد میشنوه نامی تو هم به خودت بیا
نامجون:نمی تونم واقعا میگم ،از جلو چشمام پاک نمی شه خووووب 
سرمو با بدبختی رو میز گذاشتم و منتظر جیمین شدیم

چند دیقه جیمین هم بهشون اضافه شد و مشغول خوردن شدن فقط این بین جیمین بود که نمی تونست تو چشمای نامجون نگاه کنه

بعد غذا هر کی راهی اتاقش شد تا استراحت کنن و برای فردا خودشون رو آماده کنن




___________________

اوه اوه🙈
نامجون عزیزم یکم خودت رو کنترل کن الان بچم جیمین خودش رو میکشه🤣
ولی نا انصافی شد نههههه ، فقط نامجون از اون صحنه لذت برد 😈

می خوام یه چیزی بگم
راستش واقعا کسی نیستم که به خاطر کامت و وت پارت نزاره و قرار هم نیست واسه این چیزا تحدیدتون کنم 
ولی وقتی با کلی بدبختی پارت مینویسم و میزارم ولی حمایت ها اون جوری نیست که انتظار دارم ناراحت میشم دیگه آاااح بیخیال 😊

از پارت لذت ببرین
دوستون دارم بارونکااااااااااا  🥰

وت و کامنت یادتون نره
فعلاااااا تا پارت های بعدی 😊
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕

۱۴۲۱کلمه

عشق پنهانWhere stories live. Discover now