part 17

249 60 306
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

**********
بعد از دادن اجازه برای ارسال مدارک به ژان، دوباره مشغول کار خودش شد. بعد از ماجرای پدر ژان، شرکت توی بحران فرو رفته و ریزش ارزش سهام شدیدی پیدا کرده بود.

با کلافگی مشغول بررسی نمودارها بود تا راهی برای حل این مشکل پیدا کنه و توی جلسه نیم ساعت بعد ارائه بده.

ولی هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیده بود و همین باعث میشد برای خودش متاسف باشه. باید اعتراف میکرد اگر ژان بود با وجود تمام بی علاقگیش موفق میشد راه حل موثری پیدا کنه و شرکت رو از این مشکل نجات بده.

نگاهی به ساعت انداخت و از سرجاش بلند شد. به زودی جلسه شروع میشد و باید زودتر از بقیه سهام دارها توی اتاث جلسه میبود. کاش میشد با ژان تماس بگیرن و کمک بخوان، ولی ژان به وضوح گفته بود هیچ دخالتی توی امور شرکت نمیکنه.

البته حق هم داشت، نه تنها علاقه ای به این کار نداشت، بلکه با اتفاقی که برای پدرش افتاده بود میشد گفت حتی متنفر شده. پس اینکه نخواد دخالتی توی کارهای شرکت داشته باشه طبیعی بود.

وارد اتاق جلسه شد و بعد از آماده کردن طرح های نصفه و نیمه و احتمالی که حتی خودش هم قبولشون نداشت، منتظر موند تا سهام دار ها وارد اتاق جلسه بشن.

خیلی طول نکشید تا تمام صندلی های میز کنفرانس پر بشن و همه چشم های منتظرشون رو به ییبو بدوزن تا راهی برای نجات از این باتلاقی که توش گیر افتاده بودن پیدا کنن‌.

ییبو نفس عمیقی کشید و سعی کرد با اعتماد به نفس، طرح هارو توضیح بده. البته که چهره سهام دارا نشون میداد هیچکدوم راضی نشدن. پس از تموم شدن صحبت هاش چند دقیقه سکوت بینشون برقرار شد.

ییبو چشم هاش رو بسته بود و فکر میکرد اگه ژان اینجا بود چه طرحی میداد. باید اعتراف میکرد ژان هوش اقتصادی بالایی داره.

با یادآوری یکی از طرح های پیشنهادیش توی اون جلسه ای که برای معرفی خودش هم بود، چشم ها باز شد و لبخندی روی لب هاش شکل گرفت.

فقط چند دقیقه کوتاه زمان میخواست تا با کمی تغییرات، اون طرح رو مطابق با شرایط الانشون شکل بده. سریع از سرجاش بلند شد و با صاف کردن صداش توجه حضار رو جلب کرد.

نگاه منتظر همه دوباره خیره شد بهش تا علت این جلب توجه رو بفهمن. ییبو به سرعت مشغول توضیح دادن طرحی شد که برای جذب مشتری از طریق تولید محصولات درخواستیشون با تعداد محدود بود.

میشد با یک نظرسنجی، یک سری محصولات رو به تعداد محدود طراحی کرد و به پیشنهاد کننده محصول رو رایگان و به بقیه با تعداد محدود فروخت.

این باعث جلب توجه میشد و افرای که دلشون میخواست یک سری محصول رو داشته باشن ولی یا پیدا نمیکردن یا براشون راضی کننده نبود، شانسشون رو برای پیشنهادش امتحان میکردن.

Need For SpeedМесто, где живут истории. Откройте их для себя