ژان دستش رو روی جایی که ییبو بوسیده بود گذاشت و با بهت بهش نگاه کرد.

_ تو نبوسیدی پس من این کار رو کردم....

ژان با یاداوری اینکه دیرش شده و حتما مجبوره سرزنش های پدرش رو تحمل کنه به چشم غره ای به ییبو بابت کارش بسنده کرد و سریع راه افتاد. ییبو خنده ای کرد و پشت سرش راه افتاد.

_ میگم تو زودتر از من برو که پدرت سرت غر نزنه

ژان بیتوجه بهش جلو رفت و بعد از زدن ضربه ای به در با خونسردی وارد اتاق شد که بلافاصله با نگاه ترسناک و سرزنش گر پدرش رو به رو شد.

نگاهی که داشت میگفت چرا زودتر نیومدی تا من هم بتونم کمی باهات پز بدم ولی خب ژان ذره ای اهمیت نمیداد.

با ورود ییبو توجه همه به طرف اون معطوف شد و ژان که از این توجه زیادی روش نبود بسیار خوشحال بود، با خونسردی روی صندلی کنار پدرش نشست و مشغول ور رفتن با گوشیش شد.

تمام طول جلسه و حرف زدن افراد حاضر، مشغول چت کردن توی گروه سه نفرشون با جکسون و لی بود و گزارش تمام اتفاقات قبل از جلسه رو براشون میگفت.

که با فرو رفتن دست پدرش توی پهلوش سرش رو بالا آورد و نگاهش رو توی اتاق جلسه چرخوند و روی فردی که انگاری اون رو مخاطب قرار داده بود متوقف شد.

سریع گوشیش رو توی جیبش گذاشت و با قیافه خونسردی بهش نگاه کرد. پوزخند روی لب مرد باعث میشد اون روی جدیش بالا بیاد.

+ *مرتیکه احمق گور خودت رو کندی من هرگز کسی که من رو به تمسخر بگیره بی جواب نمیذارم*

این ها چیزهایی بود که قبل از به حرف اومدنش توی ذهنش گذشت.

+ متاسفم جناب شن برای چند لحظه حواسم به صحبت هاتون نبود امکانش هست دوباره سوالتون رو تکرار کنید؟

پوزخند روی لب های شن پر رنگ تر شد و دوباره حرفش رو تکرار کرد.

شن: میخوام بدونم نظر شما راجب روند فروش، سود و ضرر اخیر شرکت چیه؟

ژان نگاه سریعی به برگه های جلوش که نمودار فروش دو ماه اخیر بود نگاهی انداخت و فقط 5 دقیقه زمان نیاز داشت تا متوجه همه چی بشه.

با خونسردی از سرجاش بلند شد و بعد از در اوردن کتش و بالا زدن آستین هاش، پشت سر پدرش و مقابل بقیه ایستاد تا تسلط بیشتری روی افراد داشته باشه.

+ با توجه به نمودارهای این دوماه اخیر، میزان ضرر از سود بیشتر بوده و این واقعا مشکل قابل توجهیه....ولی راهکارهای رفعش خیلی ساده اس...اولین کاری که باید کرد اینه که محصولی که بیشتری نارضایتی رو داره رو تولیدش رو متوقف کنیم....بعد باید روی کیفیت محصولات کار کنیم. کیفیت رو ببریم بالا و کمیت رو بیاریم پایین...این کار باعث میشه خریدارها حریص بشن....یعنی چی؟ براتون یک مثال ساده میزنم...من یک محصولی رو که تعداد محدودی داره خریداری میکنم. وقتی ازش راضی باشم اون رو به بقیه معرفی میکنم ولی چون کمیت پایینه فردی که بهش معرفی میکنم نمیتونه اون محصول رو بخره در نتیجه تلاش میکنه تا بتونه محصول بعدی رو تهیه کنه....یعنی برای یک محصول به جای اینکه ۲۰۰۰ تا تولید بزنیم، ۱۰۰۰ تا میزنیم و همین باعث میشه هم محصول سریع تر فروش بره و سولد اوت بشه و هم مشتری های محصول بعدی رو حتی قبل از تولید هم داریم....از طرفی با بالا بردن کیفیت و پایین اوردن کمیت مشتری ها رو وارد رقابتی برای خریدن محصولات میکنیم و این سرعت فروش رو بالا میبره...بعد میتونیم تعداد و تنوع محصولات رو افزایش بدیم....از طرفی برای بالاتر رفتن اعتماد مشتری ها میشه یک نظر سنجی از جامعه هدف داشته باشیم یعنی رده سنی ای که مدنظرمونه براشون محصول تولید کنیم....بعد محصولی که بیشترین پیشنهاد رو داشت وارد عرصه تولید میکنیم اینطوری هم ضرر رو جبران میکنیم هم سود رو بیشتر میکنیم و هم فروشمون رو تضمین میکنیم

Need For SpeedWhere stories live. Discover now