لی: حالا واسه این عصبانی ای؟

قبل از اینکه جوابی بهشون بده، صدای موتور قوی ماشینی توی گوششون پیچید. مطمئن بودن کسایی که اون شب مسابقه دارن هیچکدوم ماشین هاشون به اون قدرتمندی نیست که موتورش همچین صدایی داشته باشه.

برای همین هرسه تاشون به محلی که منبع صدا بود نگاه کردن. یک اسب وحشی قرمز، ماشینی که اولین بار بود اینجا میدیدن.

+ این دیگه کیه؟

با پیاده شدن پسر جذاب و خوشتیپی از ماشین صدای سوت زدن جکسون و لی توی گوشش پیچید.

جک: پسر، عجب تیکه ایه

بی حوصله سری تکون داد و به یوبین، مسئول برگزاری مسابقه که محض امدن اون پسر به طرفش رفته بود، نگاه کرد. وقتی کمی از اون پسر فاصله گرفت، صداش زد تا بفهمه کیه.

+ بین بین بیا اینجا

یوبین با دیدنش لبخند گنده ای زد و به طرفش رفت.

یوبین: به به ببین کی اینجاست.....قهرمان بلامناضع شهر

جکسون قیافش رو درهم کرد و به یوبین نگاه کرد.

جک: این که گفتی یعنی چی؟

قبل از اینکه یوبین جواب سوال بی مزه جکسون رو بده، سوال خودش رو پرسید.

+ این پسره کیه؟

یوبین: اون پسره رفیق شائوهان....تازه اومده اینجا و یک دیوونه سرعته مثل تو...ازم پرسید میتونه بهش برای مسابقه بگه و منم گفتم آره....انگار یک رقیب پیدا کردی گاو وحشی

+ نمیتونستی این رو از قبل به من بگی؟

یوبین: بداخلاقیا

+ فاک به همتون خودم میدونم لازم نیست انقدر تکرارش کنید

لی و جکسون با شنیدن این جمله شروع به خندیدن کردن که با نگاه ترسناکی که باهاش مواجه شدن، سریعا جمعش کردن.

یوبین: خب حالا....به خاطر اینکه همین 1 ساعت پیش قرار شد بهش بگه....تو که همیشه برنده ای از چی میترسی؟

+ نمیترسم....از اتفاقات پیش بینی نشده خوشم نمیاد

یوبین: دیگه این یک بار رو بگذر...من برم که مسابقه دیگه کم کم داره شروع میشه

دستی روی شونه اش زد و ازشون فاصله گرفت. جکسون و لی بی توجه به اخم های توی هم رفته اش مشغول حرف زدن شدن که با صدای قدم های کسی که بهشون نزدیک میشد، توجهشون جلب شد.

صاحب اون فراری قرمز رنگ داشت به طرفشون میومد. وقتی به اندازه کافی بهشون نزدیک شد از حرکت ایستاد و نگاهی بهشون انداخت.

_ تو باید گاو وحشی باشی...کسی که آوازه پیروزی هاش توی شانگهای پیچیده

بدون اینکه تکیه اش رو از ماشین برداره، یا حتی دست هاش رو که توی سینه اش جمع کرده بود برای دست دادن جلو بیاره، بهش نگاه کرد.

Need For SpeedWhere stories live. Discover now