پارت سی و هشتم

ابدأ من البداية
                                    

..............................

مقر حزب جین
برج کپور طلایی...

گوانگ یائو با لبخند به طلسم ببر یین که توی دستش بود نگاه کرد. نفس عمیقی کشید و با لحن محکمی گفت: "برای حمله به گوسولان... حرکت میکنیم..."
افرادش بلافاصله اطاعت کردن و سوار شمشیرهاشون شدن. تعداد زیادی از تهذیبگرای حزب جین با گوانگ یائو هم قسم شده بودن و به طمع پول و پاداش باهاش همکاری میکردن.
مرد جوون هنشنگ رو از غلاف بیرون کشید و به پرواز درآورد. توی خیال خودش مطمئن بود که لان شیچن انرژی معنوی ضعیفی داره و نقطه ضعف لان وانگجی شده. از طرف دیگه میدونست که طلسم ببر یین قوی تر از تمام اون تهذیبگرای حزب لانِ. اما این وسط از یه چیزی نگران بود و اون حرف هایی بود که درمورد وی ووشیان بهش گفته بودن.
گوانگ یائو سرش رو برای اینکه افکار منفی رو از خودش دور کنه تکون داد و با لبخند زمزمه کرد: "امروز برای همیشه گوسولان رو از بین میبرم... ارگه رو به حزب جین میارم و کنار خودم نگه میدارم... من مالک دنیای تهذیبگری میشم..."
با رسیدن به گوسو روی زمین فرود اومدن و از داخل جنگل به طرف مقر رفتن...

با به صدا درومدن هشدارهای مقر ابر، لان شیچن و بقیه ی افراد جلوی تالار اصلی مقر آماده باش ایستادن. وی ووشیان طبق نقشه خودش رو پنهان کرده بود تا به محض پیدا شدن گوانگ یائو بیرون بیاد.
با صدای هولناکی ناگهان لشگر بزرگی از اجساد درنده وارد مقر شدن. دیوار دفاعی مقر ابر تونسته بود مانع ورود خیلی از اجساد بشه اما طلسم ببر یین فشار زیادی رو به دیواره ی دفاعی وارد میکرد و کم کم باعث شکستنش میشد.
با هجوم اجساد، نبرد بزرگی آغاز شد. طلسم هایی که وی ووشیان کار گذاشته بود کمک خوبی بود اما اگه گوانگ یائو خودش رو دیر نشون میداد چی؟
دقایقی بعد از اینکه نبرد به اوج خودش رسید، گوانگ یائو جلو اومد. با لبخند کجی گفت: "واای!!! واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم... پس شما برای اومدن من آماده بودید!" نگاهش به لان شیچن افتاد که با انرژی معنوی زیادی در حال مبارزه بود، مثل همیشه بیرحم و قدرتمند. با لحن عصبی ادامه داد: "ارگه... تو به من کلک زدی! من فکر میکردم که تو انرژی معنویت رو از دست دادی..." همین موضوع باعث شد مرد جوون دیوانه بشه و با عصبانیت طلسم ببر یین رو به قدرت زیادی برسونه.
اجساد درنده بلافاصله با نیروی زیادی به طرف تهذیبگرها حمله کردن. اما ناگهان صدای فلوت آسمون رو شکافت و اجساد رو متوقف کرد. درست لحظه ای که همه ناامیدانه برای نجات جونشون میخواستن با تمام قدرت مبارزه کنن.
گوانگ یائو دوباره با طلسم ببر یین به اجساد دستور داد اما نتیجه ای نگرفت. با عصبانیت فریاد زد: "وی ووشیان... پس تو اینجایی... بیا بیرون و باهام رودر رو مبارزه کن... چرا مثل ترسوها پنهان شدی..."
صدای خنده ی وی ووشیان حرف گوانگ یائو رو نیمه کاره گذاشت. مرد جوون روی هاله ای از انرژی سرخ و سیاه شیطانی بین زمین و آسمون ایستاده بود و بلند میخندید. چمچینگ رو توی دست راستش گرفته بود و با مهارت بین انگشتهاش میچرخوند.
گوانگ یائو دوباره فریاد زد: "امروز آخرین روز زندگیته وی ووشیان... از امروز با مرگ تو و بقیه ی این آدما، حاکمیت من به دنیای تهذیبگری شروع میشه... الان قدرت برتر توی دستای منه... طلسم ببر یین مال منه..."
وی ووشیان نیشخندی زد و گفت: "درسته حق با توعه ارباب جین... قدرت مطلق ببر یین توی دستای تو عه... اما باید یه چیزی رو به خاطر داشته باشی و اونم اینه که... طلسم ببر یین باعث فساد هسته ی طلایی میشه. حتما توی این مدت دردی رو توی سینت احساس کردی جین گوانگ یائو... این همون فساده هسته ی طلاییِ..."
گوانگ یائو با وحشت به وی ووشیان خیره شد. اون از کجا فهمیده بود که گوانگ یائو به مشکل خورده؟ اما باز هم خودش رو نباخت. با پوزخند گفت: "برای اینکه منو بترسونی خیلی دیر شده..." طلسم ببر یین رو بالا برد و با تمام قدرتش بهش انرژی داد. اجساد دوباره تحت تاثیر طلسم شروع به حمله کردن.
حالا دیگه نبرد بین وی ووشیان و گوانگ یائو شروع شده بود. ووشیان دوباره نوایی رو با چنچینگ نواخت و اجساد رو متوقف کرد. توی این فرصت افراد حزب جین به شاگردهای حزب لان حمله کرده بودن و نبرد بین دو حزب به سختی در جریان بود.
گوانگ یائو دوباره انرژی بیشتری منتقل کرد و نیروی شیطانی زیادی رو به طلسم دعوت کرد. انرژی طلسم ببر یین بحظه به لحظه بیشتر میشد و درد سینه ی گوانگ یائو هم بیشتر از قبل.
وی ووشیان انگار تصمیم داشت با گوانگ یائو بازی کنه. میخواست از کشتنش لذت ببره برای همین کاری میکرد که مجبور بشه انرژی بیشتری به طلسم بده.
بالاخره گوانگ یائو به درجه ای از عصبانیت رسید که نمیتونست خودش رو کنترل کنه. انقدر انرژی به طلسم ببر یین منتقل کرده بود که تقریبا بدنش داشت میلرزید. اجساد دوباره تحت فرمان طلسم ببر یین به تهذیبگرا حمله کردن.
وی ووشیان پوزخندی زد، چشمهاش کاملا به رنگ سرخ درومده بود و رگهای سرخ رنگی روی گردنش دیده میشد. دستش رو بالا برد و با یه حرکت انرژی سرخ و سیاهی دور اجساد پیچید و توی یه چشم به هم زدن تمامشون رو نابود کرد. نگاهش رو به چهره ی متعجب و وحشت زده ی گوانگ یائو دوخت و با نیشخندی گفت: "حالا وقتش شده که برای کارهایی که تا الان کردی مجازات بشی..." هاله ی سرخ رنگی به طرف طلسم ببر یین هجوم برد و به داخلش نفوذ کرد.
گوانگ یائوسعی کرد طلسم رو از خودش دور کنه اما دیگه خیلی دیر شده بود. انرژی شیطانی دورتا دور مرد جوون رو فراگرفته بود و با تمام قدرت وارد بدنش میشد. گوانگ یائو دستش رو روی سینش درست جایی که هسته ی طلاییش بود گذاشت. فریادی از درد کشید و سینش رو چنگ زد: "نه... این نمیتونه پایانش باشه..." انرژی شیطانی وارد هسته ی طلاییش شده بود و در حال متلاشی کردنش بود.
با حرکت دست وی ووشیان، انرژی شیطانی هسته ی طلایی گوانگ یائو رو متلاشی کرد و بعد از اون طلسم ببر یین با قدرت به بدن مرد جوون حمله کرد و تمام انرژیش رو به بدش وارد کرد. وی ووشیان کلماتی رو لب زد و بعد در یک لحظه بدن گوانگ یائو به همراه طلسم ببر یین به غبار سرخ رنگی تبدیل شد. حتی کوچکترین اثری ازشون باقی نموند...

Transmogrifiction / تناسخ حيث تعيش القصص. اكتشف الآن