پارت هجدهم

110 38 9
                                    

جستجو

صبح زود شاگردی به هانشی اومد و به لان شیچن اطلاع داد که جین گوانگ یائو برای دیدنش اومده. به دستور لان شیچن، مثل همیشه جین گوانگ یائو به هانشی راهنمایی شد.
با ورود به هانشی،لان شیچن با لبخند به طرفش اومد: "آیائو... خوش اومدی..."
جین گوانگ یائو که تمام راه تا رسیدن به هانشی چشمهاش رو به دنبال نشونی از افراد حزب ون در اطراف محوطه چرخونده بود، با دیدن لان شیچن دوباره چهره ی مهربونش رو به خودش گرفت. لبخند عمیقی زد و احترام گذاشت: "ارگه... خوشحالم میبینمت..."
لان شیچن آهسته گفت: "آیائو... چیزی شده که صبح به این زودی به دیدن من اومدی؟"
جین گوانگ یائو با لحن نگرانی جواب داد: " دیروز به من خبر دادن که باقی مونده های حزب ون دارن شهر بی شب رو بازسازی میکنن... این موضوع خیلی مهمیه."
لان شیچن به آرومی و با متانت همیشگیش کنار میز وسط هانشی رفت و مهمونش رو دعوت به نشستن کرد. بعد از ریختن چای فنجان رو به سمت جین گوانگ یائو گرفت. لان شیچن به سختی جلوی خودش رو گرفته بود تا اون سوالاتی که توی ذهنش بود رو از جین گوانگ یائو نپرسه. با لحن آرومش پرسید: "چرا این موضوع برات انقد مهمه آیائو..."
جین گوانگ یائو بعد از برداشتن فنجان چای جرعه ای نوشید و جواب داد: "اگه بخوان دوباره حزب ون رو بازسازی کنن و به کارهای قبلشون ادامه بدن... همه توی دردسر میفتیم..."
لان شیچن به چای داخل فنجانش خیره شد و گفت: "ولی ون روهان و پسراش دیگه زنده نیستن... و درضمن من به شخصه رهبر جدیدشون رو تایید میکنم." نگاهش رو به چشمهای مرد روبرش دوخت و ادامه داد: "تو که منو خوب میشناسی آیائو... در مقابل افرادی که قصد و نیت خوبی ندارن... کوچکترین رحمی نمیکنم..."
جین گوانگ یائو به وضوح تغییر چهره و نگاه لان شیچن رو موقع گفتن جمله های آخر دید. حس عجیبی توی قلب و ذهنش پدید اومد. نمیدونست چرا ولی کاملا حس میکرد که روی صحبت لان شیچن با خودشه. به همین دلیل با لبخند ساختگیش جواب داد: "البته که میشناسمت ارگه... من به اینجا اومدم تا درمورد این موضوع باهات مشورت کنم، فقط همین... بهم خبر دادن که تعدادی از شاگرد های سه حزب برتر لان، نیه و جیانگ هم برای کمک به اونها رفتن... این واقعا..."
شیچن اجازه ی تموم شدن جمله ی مرد رو نداد و با لحن محکمی گفت: "من و داگه به همراه رهبر حزب جیانگ این تصمیم رو گرفتیم. هیچ مشکلی دراین مورد وجود نداره که بخوای نگران باشی... رهبر جدید حزب ون تحت حمایت سه حزب نیه و جیانگ و لان عه. به زودی این موضوع رو به همه اعلام میکنیم تا احزاب دیگه هم در جریان این باشن و هوس نکنن که بر علیه حزب جدید ون کاری بکنن."
جین گوانگ یائو با گیجی گفت: "ولی ارگه... چرا به من اطلاع ندادید؟ الان پدرم رو چجوری باید در جریان این موضوع بذارم؟ من..."
برای لحظه ای لان شیچن شاهد عصبی شدن و کلافگی جین گوانگ یائو بود. چیزی که میخواست ازش مطمئن بشه این بود که این مرد واقعا داره بازیش میده یا نه. به همین دلیل با خونسردی و چهره ی مهربونش دوباره گفت: "ولی این موضوع چرا باید برای رهبر حزب جین مهم باشه..."
جین گوانگ یائو با ناباوری به لان شیچن نگاهی انداخت. دلیل این رفتار براش مشخص نبود اما خیلی زود به خودش اومد و جواب داد: "متأسفم ارگه... برای یه لحظه شوکه شده بودم... معلومه که تصمیم شما و داگه کاملا حساب شده و درسته..." برای عوض کردن جو حاکم لبخندی زد و ادامه داد: "ارگه... امروز میتونیم به دیدن داگه بریم؟ خیلی وقته که اون ملودی رو براش نزدید..."
لان شیچن که به خوبی به یاد داشت نباید اون ملودی رو به جین گوانگ یائو یاد بده جواب داد: "راستش آیائو من دیروز پیش داگه بودم و براش اون ملودی رو نواختم... الان خیلی بهتره... نگران نباش. خب من باید برای انجام کارهام برم اما قبلش تو رو تا خروجی مقر همراهی میکنم."

Transmogrifiction / تناسخ Where stories live. Discover now