part 15

674 96 111
                                    

باور آدمهای ساده را خراب نکن
آدمهای ساده با تو تا ته خط می آیند
و اگر بی معرفتی ببینند، قهر نمی کنند!
میمیرند
مرگِ پروانه را آیا دیده ای؟
پروانه با یک تلنگر میمیرد

سیمین بهبهانی

_________________

پارت15:<کابوس >

صدای نفسهای نامنظمش، از هیجان درونش خبر میداد...برای توجیه قلب بی‌طاقتش، بهانه‌های مختلفی اورد. تهیونگ مریض بود، و ممکنه هر شوکی حتی اگر کوچکترین حالت باشه باعث دوباره اتفاق افتادن اون صحنه‌ی وحشتناک بشه...و این اخرین چیزیه که جونگکوک در این دنیا میخواهد...

با بیرون امدن ازخانه‌اش یه موتور قرمز رنگ توجهش رو جلب کرد...موتور خودش بود، اما به قدری تغییر کرده بود که لحظه‌ای درنگ کرد...

هارلزی(نوعی موتور) خوشگلش رو قرمز کرده؟؟!...معلومه کوین در مورد موتورای مختلف اطلاعات نداره؛ و گرنه میفهمید که این نوع موتور، بیشتر رنگ مشکیش تولید میشه!
روی دسته‌ی موتور یک یادداشت بود. برش داشت و زیر لب خواند:

"همیشه جذب چیزای خوشگل میشی؟!...مواظبش باش..."

دندان قروچه‌ای کرد و با اخم سوار شد...اونقدر احمق نیست که منظور کوین لعنتی رو نگیره. با نگاه‌های گاه و بیگاهی که کوین به تهیونگ انداخت، جونگکوک کاملا متوجه شد کوین برای چی به کمک اونها امده...و کور خونده اگر اون دلیل تهیونگ باشه!!..سرعت موتورش رو بیشتر کرد و غرید:

"منو نشناختی کوین...هیچکس حق نزدیک شدن به داشته‌هام رو نداره!"

سرعت موتورش را بیشتر کرد...اون پیرمرد خرفت حوصله‌ی منتظر ماندن رو نداره. اون یه دیوانه‌ی تمام عیاره!! البته خودش میدونست اینها همه بهانه‌ایه برای زودتر دیدن موفرفریش...

به محلی که قرار گذاشته بود رسید. از موتور پیاده شد و کلاه کاسکتش را برداشت...ماشین مشکی کنار خیابان نظرش رو جلب کرد...پیرمرد عوضی هیچوقت دم به تله نمیدهد...جلو رفت و به شیشه‌ی ماشین ضربه زد. شیشه‌ی دودی ماشین پایین امد و جونگکوک جمله‌ای که به عنوان رمز باید میگفت را به زبان اورد:

"من ساعتم گم شده اقا...ساعت دارید؟؟"

مرد نیم نگاهی بهش کرد و گفت:

"با چی امدی؟"

"یه موتور قرمز..."

مرد نگاهش را چرخاند و وقتی از امن بودن محیط ممطمئن شد لب زد:

"سوار شو..."

𝐁𝐈𝐆 𝐇𝐄𝐈𝐒𝐓 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕_ 𝐍𝐀𝐌𝐉𝐈𝐍Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin