part 4

1.1K 167 77
                                    

خاطره، گفتگوها، بوسه‌ها، هم ‌آغوشیِ پیکرهای دلداده، همه چیز می‌گذرد.
ولی تماسِ ارواحی که یکدیگر را لمس کرده و در میان انبوه اشکالِ زود گذر یکدیگر را شناخته ‌اند ‌هرگز زدوده نمی ‌شود.

"رومن رولان"

__________________

پارت ۴:<بازی شروع شد🔥>

[فلاش بک]

" به دهنم خوب دقت کن ببینم چطوری 'ر' میگم..."

پسر کوچکتر، با چشمهای درشتش به دهن جونگکوک خیره شد. جونگکوک 'ر' رو اروم تلفظ کرد و از کله فرفری خواست تکرار کنه...پسر کوچکتر به تقلید، دهانش رو تکون داد و تونست حرف 'ر' رو بگه...جونگکوک، ذوق زده دست زد و دوباره لبهاش برای حرف گشوده شد:

"افرین کله فرفری...حالا بگو 'رَفتم'.."

کله فرفری چند بار لب خوانی کرد و بعد مثل جونگکوک اروم حرف رو تکرار کرد:

"لَفتم..."

جونگکوک، خنده‌ی دندون نمایی کرد و لپای پسر کوچکتر رو کشید...پسر کوچکتر با اخم و چاشنی عصبانیت گفت:

"چِلا نمیشه؟؟"

جونگکوک خندید و موهای پسر رو به هم ریخت:

"به خاطر اینکه کیوتی..."

برای کاری که میخواست بکنه دل‌دل میکرد، اما در اخر تصمیم گرفت جلو بره و گونه کله فرفریش رو ببوسه...حتم داشت پوست نرمی رو زیر لبهاش حس کنه، و همینطور بود...با خجالت سر عقب کشید و به پسر کوچکتر نگاه کرد. کله فرفری با لب خندان بهش نگاه میکرد...خاله های پرورشگاه، وارد اتاق شدند و زنگ خاموشی رو زدند:

"بچه ها دیگه بخوابید...خواب های خوش ببینید...شب بخیر"

تمام بچه ها اتاق یکصدا شب بخیر گفتند و چراغ ها خاموش شد...جونگکوک، به تهیونگ که به تخت خودش رفته بود تا برای خواب اماده بشه کاغذ مچاله شده‌ای پرتاپ کرد و اسمش رو نجوا کرد:

"یااا، کله فرفری...بیا امشب رو تخت من بخوابیم"

به تخت بچه های دیگه نگاه کرد و وقتی مطمئن شد همه خواب هستند و متوجه نمیشن، با اروم ترین صدای ممکن، صحبت کرد:

"مگه نگفتی شبا میترسم، بیا پیشم تا دیگه نترسی.."

نمیدونست چرا این‌روزا، فقط به این امید بلند میشد تا با اون پسر موفرفری که سر گفتن کلمات 'ر' دار، زبونش میگیره حرف بزنه...شاید اون پسر جای برادر نداشتش رو میگرفت...یا شایدم دوستش شده بود؛ دوست صمیمیش...

𝐁𝐈𝐆 𝐇𝐄𝐈𝐒𝐓 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕_ 𝐍𝐀𝐌𝐉𝐈𝐍Where stories live. Discover now