رو به جونگکوک گفت:

"وصل شدیم، میکروفونت روشنه؟؟"

"اره..."

با تایید جونگکوک، تصویری که لنز ها میگرفتند روی مانیتور افتاد...از طرفی با کامپیوتر دیگه مشغول نصب برنامه‌ای پنهان روی کامپیوتر رئیس بانک شد...جونگکوک با لبخندی زیر لب گفت:

" قدرت واقعیه تو ذهنته!!...خیلی دست کم گرفته بودمت..."

تهیونگ لبخند کجی زد و بدون گرفتن چشمهاش از اسکرین لب زد:

"شبیه کِوین حرف میزنی...اونم میگفت قدرت واقعی من ذهنمه!!..."

اخم کمرنگی روی صورت جونگکوک جا باز کرد و سریعا گفت:

"اون مرتیکه دیگه چه چیزایی بلغور کرد؟؟"

برنامه های لازم رو روی کامپیوتر رئیس نصب کرد و به مانیتوری که لنز ها رو نمایش میداد نگاه کرد...صدای جونگکوک رو شنید:

"کری؟؟پرسیدم کِوین دیگه چی بهت گفت..."

ولی باز هم جونگکوک جوابی از تهیونگ نشنید. کامپیوتر طلسمش کرده بود و روی کارش به شدت متمرکز شده بود...جونگکوک با حرص به منظره بیرون نگاه کرد تا به خودش مسلط بشه...

انگار جین و بوگوم تعارفات اداری و احترامات خشک و خالی رو تمام کردند و به بازرسی پرداختند...تهیونگ با حرکت لنزها، نیم نگاهی به جونگکوک انداخت و گفت:

"به جین هیونگ بگو یکم به سمت راست بره..."

جونگکوک که از این همه بی اعتنایی تهیونگ به ستوه امده بود، چشم غره ای رفت و به تهیونگ تشر زد:

"چشم، اقای رئیس..."

میکروفون رو روشن کرد و گفت:

"هیونگ برو یکم سمت راست..."

جین همینطور که با رئیس صحبت میکرد، کمی به سمت راست حرکت کرد و به اطراف نگاهی انداخت...جونگکوک، به اسکرین های رو به روی تهیونگ نگاهی انداخت و از تهیونگ پرسید:

"فیلمش رو ضبط میکنی؟؟"

"اوهوم، هر اطلاعاتی که به دست میارن روی کامپیوتر ذخیر میشه..."

جونگکوک گوشاش رو تیز کرد و به مکالمه‌ی رئیس بانک و جین دقت کرد...صدای جین به گوشش رسید:

"توی شعبه ها تقریبا چند تا کارمند دارید؟"

رئیس بانک سریعا گفت:

"نزدیک ۳۰ نفر،اما داخل شعبه‌ی مرکزی قطعا تعداد به ۵۰ نفر میرسه...زمان دریافت پول به خاطر افزایش سربازان به ۶۰ نفر هم میرسند..."

جین سر تکان داد و یادداشت کرد...همینطور که رئیس پرحرف بانک صحبت میکرد، به دور و بر نگاهی انداخت. صدای جونگکوک داخل هندزفری کوچک داخل گوشش پخش شد:

𝐁𝐈𝐆 𝐇𝐄𝐈𝐒𝐓 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕_ 𝐍𝐀𝐌𝐉𝐈𝐍Onde histórias criam vida. Descubra agora