🍜 Secret 08 🥢

222 47 9
                                        

فلش بک، مسابقه آشپزها/ هپی لند.

"وقتی لیاقت چیزی رو نداشته باشی اینجوری میشه."

"درسته، بهتر بود از اول نمی­‌اومد."

"انتظار داشت بعداز بلایی که سر رئیس جدید آورد برگرده رستوران؟"

"علاوه بر دست و پاچلفتی، احمق هم هست!"

"دهنتونو می­‌بندین،" آشپز منتخب، با صدایی بلند سر به دو آشپزی که کنار جونگ­کوک ایستاده بودن و با هم پچ­پچ می­کردن داد کشید، نگاه ترسناکی بهشون انداخت و ادامه داد: "یا باید پاشم کمک کنم؟!"

به دنبال فریاد پر تحکمش همه ساکت شدن چون اون آشپز منتخبی بود که رئیس جدید شخصا معرفی­‌اش کرده، ازش حساب می­بردن. پوزخند زد و آهسته فحشی داد که به گوش کسی نرسید، اگه شهر خودشون بود اصلا زحمت نمی‌کشید حرف بزنه و در عوض نفری یک مشت مهمانشون میکرد اما قول داده بود تا از دردسر دور بشه پس فعلا به همین اکتفا کرد و نگاهش روی آشپز مستاصل روی زمین چرخید؛ مضطربانه ناخن می­‌جویید و طوری در افکارش غرق شده بود که پوچ­‌ گویی­‌های آشپزها رو نمی­‌شنید چه برسه به اینکه بخواد در دفاع از خودش چیزی بگه. لبخند دلگرم کننده­ای به چشمان لرزونش زد.

"حالا... حالا چی میشه؟" تار و پود سوالش با نگرانی و ترس بافته شده بود.

"هنوز چیزی معلوم نیست،" آدمی نبود که خودش رو درگیر مشکلات بقیه کنه با این حال گفت: "میرم ببینم چی شده خب؟" بعد به سمت در خروجی رفت. جونگ‌کوک تنها به نشونه­‌ی قدردانی سر تکون داد.

"گفتن از آشپزخونه خارج نشیم!" یکی از آشپزها تذکر داد و تهیونگ بی­‌اهمیت از کنارش گذشت.

چی با خودشون فکر کرده بودن، صد سال دیگه هم سر پا تو آشپزخونه تابه تکون میدادن بازهم نمی‌تونستن نیمی از مهارت­‌هاش رو بدست بیارن! براشون تاسف خورد. این مسابقه فقط حکم یک سرگرمی رو براش داشت و البته این که بعدها کسی نتونه با آشپز اول بودنش مخالفتی داشته باشه.

وقتی به سالن اصلی رسید. افکارش رو پس زد، شاید برای اولین بار از حدس درستش خوشحال نشده بود؛ وقتی کاسه­‌ی خرد شده با رشته­‌های نازنینی که هنوز هم لذیذ بنظر می­‌اومدن و بخار ازشون بلند میشد اما، کف سالن پخش شده بودن، دید، زیر لب فحش داد.

حتی رئیس مین­هو هم با حالت زار و غمگینی به غذا خیره شده بود البته ازش بعید نبود به فکر خسارت ناشی از شکستن کاسه­‌ی بلوری­ باشه که مجبوره از جیب خودش بده، شاید هم باید پولش رو از جونگ‌کوک می­گرفت، به هرحال این ظرف رامن اونه!

"آخه حواستون کجاست؟ کدوم آشپز بدبختی برای این غذا زحمت کشیده بود؟ هیچ می­دونی چیکار کردی؟" هوسوک خطاب به رئیس اُ غر زد و سرزنشش کرد.

 ֙⋆ 𝐂𝐡𝐞𝐟'𝐬 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐒𝐞𝐜𝐫𝐞𝐭 ˖゚𖧧 ࣪Where stories live. Discover now