part 1

1.8K 256 6
                                        

جای کلاس زبانش تغییر کرده بود پس باید زودتر از قبل از خونه بیرون میزد
_من رفتم مامان
_به سلامت
مامانش از آشپزخونه گفت و جیمین با محکم کردن بند کوله روی شونه اش از خونه خارج شد و به طرف ایستگاه اتوبوس که چند متر پایین تر بود راه افتاد و لعنتی به مدیر کلاس زبانش فرستاد، چرا باید جای اون آموزشگاه رو عوض میکردن؟ واقعا که.. جیمین یه پسر کار آموز ۱۹ ساله و خسته بود!
هنوز چند متری با ایستگاه فاصله داشت که اتوبوسی از اونجا گذشت
_هی! هی وایسا!
جیمین چند قدمی دوید و دست تکون داد اما راننده عوضی تر از چیزی بود که بخواد بایسته.
_لعنتیا همتون دست به یکی کردین منی ‌که از صبح داشتم کار میکردم و حالا ساعت ۵ بعد از ظهر کلاس دارمو بدبخت کنین.
با در ماندگی توی ایستگاه نشست و منتظر شد؛ بعد از چند دقیقه بالاخره اتوبوسی اومد و جیمین سوارش شد و تا رسیدن به مقصدش به خیابون زل زد.
خوشبختانه کلاس زبانش نزدیکه ایستگاه اتوبوس بود و تونست زود خودشو برسونه و چند ثانیه طول کشید تا تهیونگ پیداش کنه
_جیمینا!
جیمینو بغل کرد و راه کلاسشون رو بهش نشون داد و کنار هم نشستن چند دقیقه بعد معلم وارد شد این یعنی دو ساعت بدبختی در کنار معلم.
با هر سختی ای که بود دو ساعت بالاخره تموم شد پسر کش و قوسی به بدنش داد و خمیازه ای کشید
_خیلی خب! بریم کافه؟
تهیونگ پرسید و دستاشو مشتاقانه بهم کوبید
_کافه؟
_آره درست رو به روی آموزشگاهه
_خیلی خستم ته
جیمین نالید و کتاباشو توی کیف انداخت
_خب بیا بریم دیگه یکم آبمیوه یا قهوه بخوریم تازه خستگی هم در میکنیم.
جیمین بعد از کمی مکث قبول کرد و به مادرش خبر داد که همراه تهیونگه.
با وارد شدنشون به داخل بوی قهوه و نوشیدنی های مختلفی به مشامشون رسید، جیمین گوشه ای رو انتخاب کرد تا اونجا بشینن و نگاهی به منوی کوچیک انداخت.
_چی بخوریم حالا؟
تهیونگ همونطور که منو خودش رو نگاه میکرد گفت و صدای هم مانندی در آورد.
پسری خوش رو با لبخند قلبی مانند سمتشون اومد
_خوش اومدین؛ چی میل دارین؟
_من یه کاپوچینو با یه تیکه کیک وانیلی میخوام.
جیمین گفت و لبخندی زد.
_خوبه! منم یه موهیتو میخوام.
تهیونگ گفت‌ و منو رو کنار گذاشت.
_حتما! تا چند دقیقه دیگه آماده میشه
پسر یادداشت کرد و سمت پیشخوان رفت.
کسی که به‌ نظر صاحب کافه میومد پشت پیشخوان نشسته بود و کتابی رو میخوند جیمین با ریز کردن چشماش روی جلد کتاب اسمشو تشخیص داد.
_چگونگیِ پرورش مار های آبی در فضا!
زمزمه کرد و با تعجب ابرویی بالا انداخت چرا یه نفر باید همچین کتابی بخونه؛ اصلا مگه توی فضا مار و آب وجود داره؟ سرشو به دو طرف تکون داد تا افکارشو دور کنه و بیخیال شد. پسری که به عنوان پيشخدمت اونجا کار می‌کرد دوباره پیششون برگشت اما اینبار همراه با سفارششون
_بفرمایید سفارشتون، نوش جان
تهیونگ اسم پسر رو از روی اتیکتِ یونیفرم خوند "جانگ هوسوک"
_خیلی ممنون آقای جانگ!
پسر اول کمی متعجب شد اما بعد با یاد آوری اسمش روی یونیفرم لبخندی زد و تعظیم کوتاهی کرد.
بعد از خوردن نوشیدنی هاشون کم کم آماده رفتن شدن و برای حساب کردن سمت صندوق حرکت کردن.
اون شخصی که در حال خوندن کتاب بود کتاب رو روی پیشخوان گذاشت و سمت صندوق رفت و مبلغ رو بهشون گفت و بعد از پرداختش فیش رو بهشون داد.
_خیلی خوش اومدین خوشحال میشیم باز هم ببینیمتون.
جیمین و تهیونگ لبخندی تحویل پسرِ مو بلوند دادن، جیمین نگاهی به لباس اون شخص کرد که متفاوت با لباس پیشخدمت بود و اتیکت نداشت.
بعد از اینکه تشکری کردن، خارج شدن.
_کافه اشون رو دوست داشتم
جیمین نظرشو گفت
_هومم منم!
تهیونگ موافق بود
_خب من دیگه باید برم ته ته
_باشه پس فعلا جیم
نیم ساعت بعد جیمین بالاخره به خونه رسید
_سلام مامان
_سلام جیمینی کلاس چطور بود؟
_خوب، بابا نیومده؟
_تا تو لباست رو عوض کنی و دست و صورتتو بشوری اومده
جیمین سری تکون داد و سمت اتاقش رفت و بین راه خواهرش از اتاقش که رو به روی اتاق جیمین بود بیرون اومد و جیمین دلیلی نمی‌دید تا سر به سر اون دختر سرتق و تخس نذاره.
_چه عجب از اتاقت بیرون میایی جیسو
دختر کوچیکتر چشمی چرخوند
_بیام بیرون که تورو ببینم داداش بزرگه؟
با پررویی و دهن کجی گفت و راهشو سمت دستشویی کشیدو رفت.
جیمین تکخندی به سرتق بودن خواهرش که خودشم دست کمی از اون نداشت کرد و وارد اتاقش شد.
کوله اش رو گوشه ای انداخت و لباسشو با لباس راحتی عوض کرد سگشو نوازش کرد و بعد از اینکه خواهرش از دستشویی به اتاق برگشت پسر مو قهوه ای سمت دستشویی راه افتاد.
چند ساعت بعد موقع خواب خودشو روی تختش انداخت و پوکو سگ قهوه ای رنگشو بغل کرد
_هی پوکو خیلی حوصله ام سر رفته.
گفت و به سقف زل زد فردا برای طراحی کردن میخواست بیرون بره و تمرین عکاسی و.. هم نداشت پس با ذوق چشماشو بست تا زودتر فردا برسه.

***

اینم از اولین پارت:> خوشحال میشم نظرتونو در موردش بدونم✨💜

Red notebook [yoonmin]Where stories live. Discover now