◄↨»✾✃⃟❪❪ꪑꪗຮイıᥴ ꫝıꪶꪶຮ❫❫⃟✁✾«↨►
استایلز کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:
-برای همین بود که وقتی رفتیم بیمارستان،بیمارستانی اونجا نبود...دیمن که از همون اول کافه براش آشنا میومد گفت:
_من اون کافه رو قبلا تو میستیک فالز دیده بودم!بانی با کلافگی شروع کرد به قدم زدن:
_اما این کار میتونه خیلی خطرناک باشه...
ممکنه میلیارد ها دنیا وجود داشته باشه و یک دنیا نمیتونه تمام جهان های موازی رو تو خودش جا بده...استایلز دستی به گردنش کشید و پرسید:
-چقدر میتونه بد باشه؟_از اونجایی که یک دنیا نمیتونه ظرفیت این همه دنیا رو داشته باشه باعث انفجار میشه حتی شاید چیزهای بدتر!
استایلز نگاهی به بقیه انداخت:
-حالا باید چیکار کنیم؟بانی جواب داد:
_من علاوه بر اون کاغذ تو درگیری گردنبند اون جادوگر رو به صورت اتفاقی گرفتم فکر کنم بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم...دیمن با کلافگی پرسید:
_چجوری باید این کارو انجام بدیم؟!══════◄••❀••►══════
《استایلز》
ابزاری که بانی برای ارتباط برقرار کردن با اون جادوگر میخواست رو اوردیم و روی میز گذاشتیم...
لیدیا و مالیا به همراه استفن رفته بودن تا ببینن چه تغییراتی تو شهر اتفاق افتاده...
بانی گردنبند رو توی یک ظرف گذاشت و چند تا ماده ی عجیب غریب که نمیدونستم چیه تو ظرف ریخت...
یک چاقو به سمتم گرفت و گفت:
_نیاز به خون یک انسان داریم!با سردرگمی چاقو رو از دستش گرفتم که درک با عصبانیت پرسید:
_نکنه واقعا انتظار دارید به خودش صدمه بزنه؟!بانی با حرص چشماش رو بست و گفت:
_این تنها راهه!به درک نگاهی انداختم و لبخند زدم ، به معنای اینکه اشکالی نداره.
سمت ظرف رفتم و چاقو رو کف دستم فشار دادم و بریدگی تقریبا بزرگی کف دستم ایجاد کردم!
از سوزش زیاد چشمام رو با درد بستم و سعی کردم به خونی که روی گردنبند ریخته میشه نگاه نکنم تا حالم بد نشه...
بعد از اینکه خون به اندازه ی کافی ریخته شد دستم رو عقب کشیدم که دیمن پارچه ی کوچیکی رو کف دستم گذاشت و شروع کرد به بستن دستم!
گره ی محکمی زد که اخی گفتم و خواستم دستم رو عقب بکشم که اجازه نداد:
_صبر کن هنوز تموم نشده...دوباره خواستم دستم رو عقب بکشم که با اخم گفت:
_انقدر تکون نخور بیشتر دردت میگیره!دلیل اینکه خواستم دستم رو عقب بکشم درد نبود...
دلیلش نگاه عصبی درک به دستامون بود!!
YOU ARE READING
- ,, 𝙈𝙮𝙨𝙩𝙞𝙘 𝙝𝙞𝙡𝙡𝙨 ·˚ ༘ ꒱
Werewolf▴⸼ᓚ«¦ཻ ❥𝐌𝐘𝐒𝐓𝐈𝐂 𝐇𝐈𝐋𝐋𝐒 ꪴ❥ꦿ⃭〤ıl🩸[🔪⃤ -چه اتفاقی میوفته اگه، دو تا شهر عجیب یکی بشن؟! 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻 𝗼𝗻𝗲 :: تموم شده 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻 𝘁𝘄𝗼 𝗰𝗼𝗺𝗶𝗻𝗴🔜 خلاصه: -استایلز در یک شب درحال رانندگی در جاده ی وسط جنگل هست که با دیدن نور عجی...