▴⸼ᓚ«¦ཻ ❥𝐌𝐘𝐒𝐓𝐈𝐂 𝐇𝐈𝐋𝐋𝐒 ꪴ❥ꦿ⃭〤ıl🩸[🔪⃤
وقتی چشمام رو باز کردم تو اتاقم رو تختم بودم!
نگاهی به اطرافم انداختم...
فقط من و درک تو اتاق بودیم.دستی به سرم کشیدم که متوجه باند کوچیک روی سرم شدم...
پتو رو کنار زدم و آروم با صدایی که از ته چاه میومد پرسیدم:-بقیه کجان؟
درک که تا الان از پنجره داشت بیرون رو تماشا میکرد برگشت سمتم:
_دراز بکش نباید بلند بشی
بعد از اینکه مطمعن شد از سر جام بلند نمیشم روی صندلی روبه روم نشست...
نگاهم نمیکرد...
احتمالا از دستم عصبی بود اما برای چی؟-از دستم عصبانی هستی؟
با حرص نگاهی بهم انداخت:
_نباید باشم؟-میشه دلیلش رو بپرسم؟
_یعنی میخوای بگی نمیدونی؟
-اگه میدونستم نمیپرسیدم...
_پس بهتره ندونی!
بعد از اینکه حرفش تموم شد سرش رو انداخت پایین و گفت:
_بقیه پایین هستن...
مکثی کرد و ادامه داد:
_حالت بهتر شد بیا باید با بقیه درمود موضوع مهمی حرف بزنیم...از جاش بلند شد و سمت در رفت...
اما قبل از اینکه در رو باز کنه سریع از تخت پایین اومدم و بازوش رو گرفتم.-درک تا کی میخوای انقدر بیتفاوت باشی؟همش به خاطر جوابیه که بهت دادم؟
نگاهی به دستم انداخت و دستش رو عقب کشید!
_مشکل جوابی که بهم دادی نیست استایلز...
تو از من کمی زمان خواستی و منم گفتم بعدا بهم جواب بده...-پس مشکل چیه؟
_مشکل اعتماده!تو به من اعتماد نداری.
-خودتم میدونی که اینطور نیست
_چرا هست...
چیزی که باعث میشه از دستت عصبی باشم اینه که تو به اون یارو که چند ساعته باهاش آشنا شدی بیشتر اعتماد داری تا من!-منظورت دیمنِ؟
تا اسمش رو اوردم قاتی کرد و درو محکم بهم کوبید:
-میدونی ازش خوشم نمیاد اما تو مدام اسمش رو میاری!چشمام رو محکم بستم و با جدیت گفتم:
_درک...دیمن اون چیزی که فکر میکنی نیست..._ببین تازه ازش طرفداری هم میکنی.
-چون داری زود قضاوتش میکنی
_اون یه خون آشامه و ...
نزاشتم حرفش رو کامل بزنه که با عصبانیت گفتم:
-تو هم یه گرگینه ای!چند ثانیه سکوت کرد...
انگار که انتظار نداشت اینو بگم._یعنی من رو داری با اون مقایسه میکنی؟
YOU ARE READING
- ,, 𝙈𝙮𝙨𝙩𝙞𝙘 𝙝𝙞𝙡𝙡𝙨 ·˚ ༘ ꒱
Werewolf▴⸼ᓚ«¦ཻ ❥𝐌𝐘𝐒𝐓𝐈𝐂 𝐇𝐈𝐋𝐋𝐒 ꪴ❥ꦿ⃭〤ıl🩸[🔪⃤ -چه اتفاقی میوفته اگه، دو تا شهر عجیب یکی بشن؟! 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻 𝗼𝗻𝗲 :: تموم شده 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻 𝘁𝘄𝗼 𝗰𝗼𝗺𝗶𝗻𝗴🔜 خلاصه: -استایلز در یک شب درحال رانندگی در جاده ی وسط جنگل هست که با دیدن نور عجی...