خب مورد بعدی که بیاندازه تو مخه،کلیشهای بودن داستانه
تو این مورد نویسنده میاد از اتفاقای تکراری استفاده میکنه که تقریبا تو اکثر داستانا هست
مخالفت خانواده کاپلها
تاپ پولدار
باتم فقیر
عاشق متجاوز شدن
و موارد دیگهمیای یه داستانی و با عشق شروع میکنی و میخونی،
در موردش فکر میکنی..
برای پارتای بعد تئوری میچینی.. بعد میایی میبینی عع بازم همون اتفاق تکراری
یا تو اوج عشق بازیشون پدر خانواده میاد میرینه تو رابطه اینا!!
دیگه داستانا ب حدی تکراری میشه که آدم میتونه حدس بزنه قراره پارتای بعد چی بشه
در نتیجه علاقه به خوندن اون فیک هم از دست میره...باور کن اگه این مواردی که گفتم و از فیکا حذف کنیم،تو واتپد کلا دو سه تا بوک بیشتر نمیمونه!!
نمیگم این موارد قطعا تو داستانا نباشه
حرف من اینه سعی کن ازاین موارد استفاده نکنی
این کلیشهها هم اگه سرجاشون استفاده شه واقعا قشنگ از آب در میاد
البته اگه سرجاش استفاده شه!!میدونید چرا کلیشهها شکل میگیره؟
چون منه نویسنده علاقهای ندارم رو شکل گیری ی داستان خاص فکر کنم
صرفا میام از همون اتفاقایی که خوندم و دیدم و میشناسم استفاده میکنمکلیشهها وقتی شکل میگیره که داستان سرایی رایتر ته کشیده!!
و صرفا میخواد داستانش ادامه پیدا کنه،همین!!لپ کلوم اینه که نویسنده قشنگم اگه داستانت تکراریه دست ب قلم نشو!!
اگه جایی حس کردی ک دیگه خط داستانیت به اندازه کافی پیش رفته و داری سمت کلیشهها پیش میری همونجا داستانت تموم کن..جلوش بگیر
چون ارزش کارت از بین میبرییه نکته دیگه بگم
ممکنه بگی همیشه قبل شروع کار یه داستان عالی به ذهنم میاد و مطمئنم که رد خور نداره
هم کار خاص و بی نظیریه
همم از کلیشه دوره و مطمئنم مخاطب جذبش میشه.
ولی وقتی یکم جلو میرم و شروع ب آپ میکنم میبینم ععع تکراری شد ک
عزیزم دلیلش اینه ک تو قبل شروع
باید کل داستان و اتفاقات مهم و تاثیرگذارش در حد چند صفحه رو برگه بنویسی بزاری دم دستت
تا بر اساس اون پیش بری..میدونم خیلی حرف زدم ◉‿◉
نظر شما کونگلابیا چیه؟؟
تا حالا با کلیشهها بر خورد کردید؟؟
اگه آره،چه تاثیری تو حس و حالت نسبت ب داستان داشته؟^_^
YOU ARE READING
اونطوری ننویس،اینطوری بنویس;-)
Fanfictionاین کتاب کمک آموزشی صرفا نظر نویسنده میباشد و هیچ قصدی برای توهین به بزرگان و سروران ندارد❤️