Onyx - 3

727 162 91
                                    

-فرمولش رو بررسی کن و سعی کن بفهمی ایرادش کجاست. 

یک هفته بود که جونگ کوک تو شرکت جدیدش کار میکرد و بعد از ظهرها میومد به عمارت تا به بورام کمک کنه اما چند روزی میشد که صرفا به برادرش کمک میکرد! 

-ایرادش؟ خب چه چیزی ایراد محسوب میشه که باید پیداش کنم؟ میشه اول بگی این دقیقا چه پروژه ایه؟ 

رو تایتل فایل خیره شد و با چشای گرد شده زمزمه کرد: 

-ساتیوا؟ سا..تیوا؟ این دقیقا فرمول چیه؟ 

(ساتیوا: زیرگونه ای از ماری جوانا)

-نترس! ... ما مافیای مواد مخدر نیستیم جونگ کوک، اینو دیگه میدونی. اینطور نیست؟ 

موهای پشت سرشو چنگ زد. 

-نه، از کجا باید بدونم؟ هیچی از تو بعید نیست. 

لبخندی به تخس بودن پسر زد و سرشو با تاسف تکون داد: 

-بشین 

طبق معمول کنار میز تهیونگ ایستاده بود و جایی برای نشستن نداشت. بدون اینکه تعلل کنه، روی زمین چهار زانو نشست. 

-هی؟ چیکار میکنی؟ چرا رو زمین نشستی؟

با پررویی به چشای آروم تهیونگ زل زد. 

-ببخشید، میشه بفرمایید کجا باید بشینم؟ صندلی های اتاقتون انقدر سنگینه که نمیشه به این سادگیا جا به جاشون کرد. 

تهیونگ نگاهی به اطرافش انداخت. به جز سه صندلی بزرگ چرم که حقیقتا سنگین بودند، چیزی برای نشستن وجود نداشت. کاغذ های روی میز رو کمی مرتب کرد تا جایی برای نشستن ایجاد بشه. 

-بشین رو میز، اینجا 

-واقعا؟ 

جونگ کوک دستاشو روی مچ پاهاش گذاشته بود و از پایین میز با چشایی مظلوم نگاش میکرد. 

" چرا تا حالا شکار نشده این خرگوش؟ " 

محو خندی از جوک بابابزرگی خودش رو صورتش نمایان شد. 

-آره واقعا، بیا بشین اینجا. 

جونگ کوک از جاش بلند شد و دستاشو رو میز گذاشت. تو یه حرکت خودشو بالا کشید و نشست. چرخید و به سمت تهیونگ برگشت و پاهاشو از میز آویزون کرد 

-دستت خوب شده؟ 

با سوال تهیونگ نگاهشو به کف دستش داد و سرشو به نشونه تایید تند تند بالا پایین کرد. 

...SATIVA...[COMPLETED]Where stories live. Discover now