( توجه. نوشتار این پارت به عمد درحالت سم نوشته شده است تنها درجهت فان و طنز و امثالهم. خود داستان دارای نوشتار و نگارش صحیح است. با تشکر. )
هللللوووو...هیر وی گو اگییین.
این یه مینی تهگی هست که برای یه چنل نوشتم و خب.. گفتم چرا اینجا نذارمش.
یه موزیک انتخاب کردم واسه تم کللششش : a song written easly
اما اگر شما هم موزیکی دیدید که به وایبش میخوره خوشحال میشم ارسال کنید.
سو لتس اینتردیوس دم تویو:
کیم تهیونگ-20 ساله
دانشجوی رشته نقاشی. در لحظه زندگی میکنه و با هر احساس زیادی که بهش دست بده سریع سرخ میشه( خجالتی چه بسا...)
بسیار گی.
مین یونگی. 27ساله
بخاطر علاقه زیادش به آشپزی توی سن کمی به شهرت زیادی توی این عرصه میرسه و حسابی مشهوره. توی تلوزیون موقع تبلیغ و آموزش همیشه لبخند به لبش میشونه اما خب وایب یه مرد جدی رو انتقال میده.
جئون جونگکوک-20
رفیق شیش(!) کیم تهیونگ و پارک جیمین. هم رشته و همسایه ی تهیونگ اینا هستن.
پارک جیمین 26 ساله پزشک.
توی داستان متوجه میشید قضیه از چه قراره...
*اسپویل نکردن توی پارت مقدمه خیلی سختهههه..
اینها تموم شد و در پایان این پارت ازتون میخوام که ووت و ادد به لایبرری هاتون رو فراموش نکنید. و یه چیز دیگه..
این بوک وانشات هست اما من خودم چند قسمتش میکنم. پس امیدوار روند سریع داستان شاکیتون نکنه:)))))
دستاتون رو بهم بدید تا بریم به یه دنیای جدید و باهم بخندیم:
YOU ARE READING
YOUTH
Fanfiction[completed] -میدونی اونقدرا هم کارم بد نیست. -معلومه که نیست. تو دست پرورده ی منی. تهیونگ لبخندی زد و از بالا نگاهش رو خمار تر کرد. سعی میکرد از حیله های لاس جیمین درست استفاده کنه: «آره هستم. دست پروردت، پسرت، شاگردت، دوست پسر جذابت. » مکثی کرد و...