دیدم بومگیو قرمز شد
بومگیو:رایحه من بوی توت فرنگی میده رایحه ت قابل تحمل نیست
یونجون:باشه
بومگیو:یونجون میشه منو ببری خونه؟؟
یونجون:البته ک میشه
بومگیو بلند شد منم بلند شدم رفتیم سوار ماشین شدیم
بومگیو:یونجون هیونگ
یونجون:بله
بومگیو:ت بهترین هیونگ دنیایی چون وقتی با داداشم دعوام میشه منو میزنه
یونجون:من کلا دلم نمیاد کسیو بزنم
بومگیو:معلومه هیونگ
یونجون:بومگیو اگه تنهایی امشب بیا خونه ما خطرناکه ی امگا تنها داخل خونه باشه
بومگیو:اوکی من میام خونتون واقعا خطرناکه تنها ت خونه بمونم ممکنه بهم تجاوز بشه
یونجون:خب اگه خسته ای بخواب رسیدیم بیدارت میکنم
بومگیو:باشه هیونگ
بومگیو خوابید منم داخل آرامش رانندگی کردم چون وقتی بومگیو پیشمه ضربان قلبم میره بالا
بعد از ی ساعت رسیدیم خونه بومگیو رو بغل کردم از ماشین اوردم بیرون زنگ خونه رو زدم پاپا درو باز کرد تعجب کرده بود بومگیو داخل بغلمه
شوگا:سلام پسرم
یونجون: سلام پاپا
رفتم داخل بومگیو رو بردم داخل اتاقم و روش پتو کشیدم
رفتم طبقه پایین پاپا اومد جلوم وایساد
شوگا:پسر آقای کیم ت بغل ت چیکار میکرد
یونجون:خب پاپا رفته بودیم همون کافه بیرون از شهر بعد بومگیو خوابش میومد خوابید منم ب خودم گفتم خطر ناکه ی امگا تنها باشه ممکنه بهش تجاوز بشه
شوگا:جهیوپ نگا پسرتو بچه مردمو بدون اجازه میاره خونه ما
جهیوپ:شوگا پسرم راست میگه ممکنه بود تنها خونه باشه ب اون امگای بدبخت تجاوز کنند
من بدون هیچ حرفی رفتم داخل اتاقم لباسامو عوض کردم و رفتم کنار بومگیو خوابیدم
(فردا صبح )
صبح بیدار شدم بومگیو نبود رفتم پایین دیدم کنار اپا پاپا جونگکوک نشسته داره صبحونه میخوره
یونجون:اپا
خیلی عصبی بودم ک منو بیدار نکرده بودم
جهیوپ:بله پسرم
یونجون:چرا منو برای صبحونه بیدار نکردین(با عصبانیت گفت)
جهیوپ:آخه پسرم دلم نیومد بیدارت کنم
یونجون:از دستتون خسته شدم
رفتم داخل اتاقم درو قفل کردم لباسامو عوض کردم و خواستم از اتاق برم بیرون ک چهره بومگیو جلوی چهار چوب نمایان شد
یونجون:چیه چرا اومدی اینجا
بومگیو:یونجون هیونگ میخوای بری کجا
یونجون:میخوام برم بمیرم میای؟؟؟
بومگیو:یونجون هیونگ عصبی نباش باشه
یونجون:مگه میتونم عصبی نباشم بکش کنار بومگیو
بومگیو:هیونگ میشه نری؟؟
یونجون:دقیقا چرا نباید برم؟؟
بومگیو:خب نرو دیگه
یونجون:بومگیو حوصله ندارم بکش کنار لطفا
بومگیو: نمیرم
یواش حولش دادم اون طرف سویچ ماشینمو برداشتم و از خونه زدم بیرون واقعا خیلی عصبی بودم
دیدم گوشیم داره زنگ میخوره بومگیو بود بخاطر همین جواب ندادم بازم گوشیم زنگ خورد ایندفعه جونگکوک بود با اعصبانیت جواب دادم
یونجون:چته
جونگکوک:داداش کجایی
یونجون:ب ت ربطی نداره
جونگکوک:داداش بیا خونه پاپا خیلی عصبیه
یونجون:ب چ دلیلی عصبیه؟؟
جونگکوک:بخاطر اینکه با اپا بد حرف زدی
یونجون:الان میام بومگیو رو برمیداردم میریم ی جایی بهش بگو یکی از لباسای منو بپوشه
بدون اینکه جوابی از جونگکوک بگیرم گوشیمو قطع کردم راه افتادم سمت خونه
بومگیو ت کوچه بود چهار تا آلفا میخواستن بهش تجاوز کنن ک رفتم زدم ت صورت یکیشون
پسر اولیه:چ مرگته این امگای منه و میخوام ب فاکش بدم
یونجون:کی گفته این امگای توعه اگه امگای ت بود بوی رایحه من رو لباسش نبود
پسر اولیه:بخاطر اینکه پیش ت هرزگی کرده میخوام ب فاکش بدم
یونجون:خفه میشی یا خفت کنم این امگای ت نیست
پسر اولیه:اصلا ت از کجا میفهمی امگای من نیست
یونجون:چون ت اسمشو نمیدونی اسمش چیه چند سالشه پاپا و اپاش کیا هستن
پسر اولیه رفت ت فکر
پسر اولیه:الان ک فکر میکنم امگامو با امگای ت اشتباه گرفتم
یونجون:گمشو عوضی
رفتم بومگیو رو بغل کردم و رو سرش بوسه ای زدم
یونجون:خوبی عزیزم
بومگیو:خوبم هیونگ اگه ت نمیومدی بهم تجاوز میشد مرسی ک اومدی
یونجون:عزیزم منو نگاه کن
دیدم چشماش پر اشکه
یونجون:گریه نکن عزیزم الان ت جات امنه
بومگیو: مرسی ک هستی هیونگ خیلی ممنونم ک هستی
یونجون:الان دیگه گریه نکن کوچولو
بومگیو:باشه هیونگ دیگه گریه نمیکنم
یونجون:دوست داری بریم کجا؟؟
بومگیو:نمیدونم هرجا دوست داری بریم
یونجون:بریم خونه ی بیرون از شهر من اونجا خیلی بزرگه
بومگیو:باشه هیونگ
بومگیو وسط گریه هاش خندید کیوتم
یونجون:خب پس پاشو بریم سوار ماشین بشیم و بریم
بومگیو: باشه
دست بومگیو رو گرفتم و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم
ت راه نگاه های سنگین بومگیورو، رو خودم حس میکردم
یونجون:بومگیو
بومگیو:بله هیونگ
یونجون:میشه اینقدر نگام نکنی اگه اینجوری نگام کنی تصادف میکنیما
بومگیو خنده ای کرد و گفت
بومگیو:باشه
رسیدیم خونم بومگیو برگاش ریخته بود خونه ی منو دیده بود
یونجون:بومگیو خونم قشنگه؟؟
بومگیو:اینجا خیلی قشنگه یونجون هیونگ
