part 9 : little kiss

3.6K 748 306
                                    

اولین چیزی که جونگکوک بعد از باز کردن چشماش دید تهیونگی بود که به آرومی چشماش رو بسته بود

لبخندی به چهره آروم تهیونگ زد و با یادآوری اتفاقات دیشب آهی کشید ، فقط دوست داشت هرچه زودتر برن سئول و امگاش رو از این خانواده لعنتی دور کنه

دوباره نگاهش رو به تهیونگ داد و با فکری که به ذهنش رسید گازی از لب پایینش گرفت
نگاهش به لب های قرمز تهیونگ گره خورد و با حس کردن رایحه کارامل نفس عمیقی کشید

به آرومی به تهیونگ نزدیک شد و دستش رو روی گونش گذاشت ، هرچی به تهیونگ نزدیک میشد شیرینی کارامل هم بیشتر میشد

بدون فکر کردن به هیچ چیزی اولین کاری که به ذهنش اومد رو انجام داد ، صورتش رو به تهیونگ نزدیک کرد و لب هاش رو گوشه لب تهیونگ گذاشت

دوست داشت اولین بوسه واقعیشون وقتی باشه که تهیونگ هم بیدار باشه و همراهیش کنه پس الان فقط به گوشه لبش کفایت میکرد

نصفی از لبای کوک نرمی گونه تهیونگ رو احساس می‌کرد و نصف دیگه اش لطافت لب هاش ، به سرعت تپیدن قلبش رو به وضوح احساس می‌کرد ولی بدنش قفل شده بود ولی نمیتونست از تهیونگ دل بکنه

با تکونی که تهیونگ خورد ناراضی ازش جدا شد اما دور نشد تا بتونه بوی کارامل رو به خوبی حس کنه

+ صبح بخیر کاراملم
ته با باز کردن چشماش و دیدن جونگکوکی که همین الان کارامل صداش کرده بود با گونه های سرخ سرش رو روی سینه جونگکوک گذاشت
_ صبح بخیر جونگکوکی

جونگکوک با درک کاری که تهیونگ کرد دیگه طاقت نیاورد و با علاقه محکم بغلش کرد
ته که حالا بینیش روی گردن کوک قرار گرفته بود خنده ای کرد که صداش تو گردن کوک خفه شد


‌〰️〰️〰️〰️〰️


یورا که تازه از حموم بیرون اومده بود طبق معمول شونه ای به موهاش زد تا حالتشون رو از دست ندن و بعد از چک کردن مرتب بودن لباس هاش توی آینه از اتاق بیرون اومد

حالا باید نامجون رو می‌پیچوند تا بهش بی اعتماد نشه ، لبخندی زد و با رسیدن به اتاق نامجون بدون در زدن در رو باز کرد

انتظار داشت نامجون رو خواب ببینه اما بر خلاف انتظارش حاضر و آماده جلوی آینه وایساده بود و داشت موهاش رو مرتب میکرد
انگار به موقع اومده بود

« فکر میکردم خواب باشی »
نامجون سری تکون داد
« اینطور نیست ، این روزا یکم زودتر بیدار میشم »
یورا سری تکون داد و خواست حرفی بزنه که نامجون گفت

« راستی راجب سوال های دیشبت ، تو از کجا فهمیدی که تهیونگ جفت جونگکوکه »
یورا چند ثانیه با بهت به چشمای منتظر نامجون خیره شد

حالا چه جوابی باید میداد الان اومده بود اینجا که دیشب رو بپیچونه
لبخند ضایعی زد
« چیزه خب من از عاممم من از نینا شنیدم »
آره خودشه ، خوب میدونست چیکار باید بکنه

NDA | kookvWhere stories live. Discover now