part 4 : meet again

4K 905 389
                                    

تهیونگ که احساس می‌کرد قلبش الان از دهنش میزنه بیرون با استرس به جفتش نگاه میکرد که از ناکجاآباد جلوی در اتاقش ظاهر شده بود

و نامجون با دیدن کوک فاطحه خودش رو خونده بود ، فقط کافی بود جونگکوک یک کلمه به باباش می‌گفت و آقای ویل تیکه تیکش میکرد

+ باید حرف بزنیم
ته چیزی نمیگفت و فقط با ترس به کوک خیره میشد ، نامجون که هنوز نمیدونست اونا جفتن با اخم از جاش بلند شد و جلوی کوک وایساد ، اون چیکار میتونست به تهیونگ داشته باشه

« با امگای من چه حرفی داری »
ته متعجب نگاهش رو به نامجون داشت ، وایی داشت گند میزد
کوک پوزخندی زد و با بالا دادن ابروش گازی از لبش گرفت

اگه نمیزد نمیشد ، بدون اینکه به چیزی فکر کنه دستش رو بالا برد و تو صورت نامجون کوبید
ته هینی کشید و به تندی از جاش بلند شد و سمت نامجون رفت
_ هیونگگگگ حالت خوبه

جونگکوک عصبانی از توجه جفتش به پسرعموش مچ دست تهیونگ رو گرفت و از نامجون دورش کرد
+ دفعه آخرت باشه به امگام نزدیک میشی

نامجون با خشم از جاش بلند شد خواست به کوک حمله کنه ،
تهیونگ برای اینکه از بروز هرگونه دردسری جلوگیری‌ کنه چشماش رو بست و جلوی کوک وایساد
_ هیونگ اون جفتمه

فقط چند ثانیه طول کشید تا نامجون شکه سرجاش وایسه ، جونگکوک اما با اومدن تهیونگ جلوش بی اختیار بهش نزدیک تر شد

نامجون لبخند زورکی زد و با تردید پرسید
« ههه د..داری راست میگی ؟ میدونم اون مجبورت کرده اینو بگی »
دست تهیونگ رو گرفت
« بیا پیش هیونگ من نمیزارم اون اذیتت کنه »

تهیونگ با حس کردن رایحه تند شده کوک به سرعت دستش رو از دست نامجون کشید
_ نامی هیونگ لطفا برو بعدا برات توضیح میدم
نامجون فقط لبخند فیکی زد و چند قدم عقب رفت
« من .... خب من»
چی داشت که بگه ؟ نگاهی به تهیونگ انداخت و بعد با قدم های آرومی به سمت در اتاق رفت

اما اگه جونگکوک تهیونگی رو اذیت میکرد ... اون خودش گفت جفتشه ، آهی کشید و با تند کردن قدم هاش از فضای خفه اون اتاق بیرون اومد و در رو بست

تهیونگ بغض کرده روی تختش رفت و سرش رو پایین انداخت
جونگکوک پوفی کرد
+ اصلا چرا اون باید تو رو امگای خودش خطاب کنه ، من خوشم نیومد

تهیونگ بدون اینکه نگاهش رو بالا بیاره جواب داد
_ نمیدونست جفتمی اونو گفت ازم محافظت کنه
جونگکوک که حالا کمی آروم تر شده بود روبروی تهیونگ نشست
+ دست خودم نبود ... م..متاسفم اگه ترسوندمت

تهیونگ که تا حالا نگاهش رو زمین بود به چشمای کشیده کوک نگاه کرد و گفت
_ اون تنها عضو این عمارته که باهام درست رفتار میکنه
کوک که متوجه شد تهیونگ داره کم کم نرم میشه سعی کرد سر صحبت رو باز کنه
+ منظورت چیه ؟ من خیلی گیج شدم لطفا درباره خودت بهم بگو

NDA | kookvWhere stories live. Discover now