part 5 : slap

3.9K 891 446
                                    

آقای ویل با درک حرف الکس نفس عمیقی کشید و سعی کرد دقلبق گذشته رو فراموش کنه
همسر آقای ویل ذوق زده از بالای پله ها پایین اومد و به سمت حیاط رفت تا بعد از چند سال دخترش رو ببینه

پدر جونگکوک و ویل هردو دنبال خانم ویل رفتن ، جونگکوک خواست سر جاش بشینه که پدرش گفت
« بلند شو و با من بیا مطمعنم قراره از یورا خوشت بیاد »
کوک خواست رد کنه اما با دیدن اینکه همه قراره برن جلوی در پوفی کرد و همراه جیمین به سمت در رفتن

با رسیدن به در جونگکوک مادرش رو دید که کنار خانم ویل وایساده بود و با دختری خوش و بش میکردن که مشغول نوازش شکم همسر الکس بود
« یورا دخترممم »
آقای ویل با بغض گفت و برگشتن صورت اون دختر اولین دیدارش با جونگکوک بود

چشمای کشیده ای داشت و با سرخاب لب هاش رو رنگ خون کرده بود ، لباس قرمزی پوشیده بود و خز مشکی رنگی به سیاهی شب دور گردنش پیچیده شده بود
نگین انگشتر قرمز رنگش به خوبی از روی دست کش های توری که پوشیده بود خود نمایی میکرد ، چند ثانیه صدای بوت های مشکی رنگش شنیده شد و طولی نکشید که یورا تو بغل پدرش بود

« بابایی دلم برات تنگ شده بود »
آقای ویل همون‌طور که موهای قهوه ای رنگ یورا که تا بالای کمرش بودن رو نوازش میکرد بغضش رو قورت داد و لب زد
« بالاخره دوری تموم شد ، وقت اهداف نو رسیده »

یورا از پدرش جدا شد و با چشمکی که به بردارش الکس زد خودش رو تو بغلش انداخت
« الکس برای بابا شدنت هم تبریک میگممم »

« منم هستمااا »
با شنیدن صدای برادر کوچیکترش لبخندی زد و چند ثانیه کوتاه نامجون رو هم بغل کرد
« بخند چال گونت رو ببینم »
نامجون ناخودآگاه به خنده افتاد و یورا به محض دیدنش انگشتش رو روی چالش گذاشت

« یورا دخترم این عموته ، آخرین بار وقتی بچه بودی دیدیش »
یورا به آقای جئون نگاه کرد و تعظیمی کرد
« بله پدر چند ثانیه پیش زن عمو راجب خودشون بهم گفت ، خوشحالم که قراره مدتی کنار ما باشن »

آقای جئون با خنده به یورا سلام کرد
« به به دختر ، زن کاملی شدی یورا »
یورا با لبخند سری تکون داد و چهره مفتخر آقای ویل رو از صد متری هم میشد تشخیص داد

یورا نگاهی به جیمین کرد و دستش رو جلو برد تا باهاش دست بده
« تو باید جیمینی باشی »
جیمین که از رایحه خنک یورا احساس میکرد لرزی درونش رفته با لبخندی مصنوعی باهاش دست داد
« خوشوقتم یورا شی »

با رسیدن به جونگکوک یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت و لبخند مقتدری که زد باعث کشیده شدن گوشه چشمش بشه
جونگکوک فقط با بی حسی بهش نگاه میکرد ولی زمانی متعحب شد که یورا دستش رو بالا آورد

« آقای جونگکوک بعنوان یه جنتلمن رفتار با یک خانم رو خوب بلدید »
بعد هومی کرد و با خنده به دستش اشاره کرد ، جونگکوک با دیدن توجه کل جمع به اونا اخمی کرد و دست یورا رو پایین آورد
+ وقت برای جنتلمن بودن زیاده ، فعلا بریم داخل حتما خسته راهید

NDA | kookvحيث تعيش القصص. اكتشف الآن