__کیونگسو

جونگین بیبیش رو صدا زد و بعد از چند لحظه کیونگسو بسرعت از پله ها پائین اومد و کنار جونگین ایستاد

__بله؟

کیونگسو گفت و منتظر به جونگین نگاه کرد

__من میرم شام رو سفارش بدم... حواست به مهمونامون باشه

__چشم ددی

کیونگشو اهسته زمزمه کرد و سمت جمع رفت

جایی نزدیک جونگ کوک نشست و به تک تکشون یه نگاه کوتاه انداخت

+برای چی گفتی بیایم؟

جونگ کوک گفت و کیونگسو لبخند کوچیکی زد و جوابش رو داد:

__فقط یه دورهمی سادست... این یه مدت مشکلات زیادی پیش اومد... وقتش نیست با خیال راحت یکم خوش بگذرونیم؟

-مثل اینکه خوش گذرونیای بعضی از آدما فقط وقتایی انجام میشه که تنهان... برای همین از هر فرصتی توی تنهاییشون استفاده میکنن تا خوشبگذرونن!

تهیونگ رو به کیونگسو گفت و باعث شد کریس و جونگ کوک متوجه منظورش بشن

کریس آهسته توی جاش کمی جا به جا شد و نگاهش رو به زمین دوخت‌...

وقتی جونگ کوک چند شب قبل بهش زنگ زد و گفت متاسفه که انکارو کرد و باعث کتک خوردنش شد، کریس کمی امیدوار شد...

اما وقتی حرف آخر اون امگا رو شنید یه حس مزخرف اومد سراغش...

شنیدن جمله‌ی 'فقط برای انتقام از تهیونگ اونکارو کردم و متاسفم که یهویی انجامش دادم و بهت چیزی نگفتم...'  از طرف کراشش، یکمی سنگین و ناراحت کننده بود!

*****

کریس قبل از خوردن شام با اوردن یه بهونه تکراری و مزخرف از اون مهمونی فرار کرد و جونگ کوک رو تنها گذاشت....

کیونگسو و جونگین بعد از خوردن شام یه گوشه چپیده بودن و مدام لاس میزدن...

جونگین مدام حرف میزد و کیونگسو هم همش از خجالت سرخ میشد...

تا اینکه اونا بدون توجه به دوتا از مهمون هاشون رفتن طبقه بالا توی یکی از اتاق ها و اونارو تنها گذاشتن!
(ای کاش حالِ اسمات کایسو رو داشتم...)

تهیونگ ایستاد و سمت میز کوچیک کنار کاناپه رفت تا سوئیچ و پالتوش که اونجا انداخته بود رو برداره...

کاناپه‌ای که حالا اون امگا روش نشسته بود و تهیونگ حاضر بود برای اینکه دیگه نزدیکش نشه، سوئیچ و پالتوش رو بیخیال بشه و پیاده برگرده خونه!

اما متاسفانه توی اون موقعیت این لجبازی ها کارساز نبود چون هم راه زیادی طولانی بود که بخواد بدون ماشین بره و هم هوا زیادی سرد بود که بخواد بدون پالتوش بره!

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now