Chapter Twenty-Four

497 100 3
                                    


فضای گرم و صمیمی کافه‌ی چوبی متریالی که درونش حضور داشتن، در مقابل گرمایی که از بازوی مرد که به دور کتفش حلقه شده، ساطع میشد، چندان به نظر نمیرسید.

دکوراسیون ساده و مینیمالی که اون کافه داشت، با وجود برفی که همچنان درحال نشستن بر سر مردم شهر بود و مومشکی‌ای که به دونه‌های سفید رنگ اونها که روی شیشه‌ی پنجره مینشستن چشم دوخته بود، فضای زیبایی رو برای هردوی اونها ساخته بود.

درخت کاجی که به مناسبت سال نو تزئین شده، روبان‌های قرمز و سبز رنگی که دورها دور اونجا کشیده شده بود، شور و شوق سال جدیدی رو دوباره به قلب سردش القا میکرد.

گرچه، حالا با داشتن بازوی مردبزرگتر به دور کتف خودش، و آمریکانوی داغی که وجودش رو گرم کرده بود، قلبش به سردی گذشته نبود.

همونطور که انگشت میانیش رو به دور لبه‌های فنجون مقابلش میکشید و به بخار گرم اون خیره شده بود، توسط صدای بم و عمیق مرد کناریش به خودش اومد و نگاهش رو به نیم‌رخ اون که نزدیک چهره‌ی خودش بود، داد،

- سال نو نزدیکه...

- آره...

جونگکوک اشاره‌ای به فضای مزین شده‌ی کافه به مناسبت سال نو کرد و ادامه داد:

- مثل اینکه همه زودتر از ما دست به کار شدن.

مردبزرگتر سرش رو به تایید تکون داد و آخرین جرعه‌ی شیر گرمش رو نوشید،

- میخوام این سال نو رو با تو جشن بگیرم.

- با من؟

تهیونگ با لبخند شیفته‌ای به چشم‌های متعجب اون نگاهی کرد و جواب داد:

- تو فکر بودم که یک مهمونی ترتیب بدیم، گرچه که ترجیح میدم جشن سال نو رو تنهایی با تو بگذرونم و این کار رو هم میکنم، اما میخوام به عنوان اولین سالی که اینجایی، جشن کوچیکی رو همراه با بقیه بگیریم... نظرت چیه؟

مومشکی که تا اون لحظه با شوک به اون خیره شده بود، مردد شونه‌ای بالا انداخت و گفت:

- ا-اگه تو اینطوری میخوای، مشکلی نیست؛ فکر میکنم جشن خوبی بشه...

مردبزرگتر سری به نشان تایید تکون داد و با نمی که روی آستین کتش احساس کرد، کتف جونگکوک رو فشرد:

- کتت خیس شده، درش بیار تا قبل رفتن خشک بشه؛ سرما میخوری.

مردجوان سرش رو به طرفین تکون داد و با جرعه‌ای که از مایع کافئین‌دارش نوشید، جواب داد:

- نیازی نیست، خوبم.

تهیونگ با نگاه نامطمئنی به اون چشم دوخت،

- مطمئنی؟

مومشکی سری به تایید تکون داد و با قرار دادن فنجون سفید رنگش درون سینی، تیله‌هاش رو به سمت شومینه‌ای که کنج فضای کافه قرار گرفته بود روانه کرد و پرسید:

BLUE AND GREY | VKOOKWhere stories live. Discover now