تهیونگ پوزخندی زد و سرش رو از گوشیش بیرون آورد و به پسر کنارش داد.
شوهوا با تعجب لب زد:
_چیشده؟پسر کوچکتر کلافه دستش رو تو موهاش فرو برد و گفت:
_هیچی فیلمتونو ببینید!
جیمین خواست چیزی بگه که یونگی به تلویزیون اشاره کرد و گفت:
_فیلمتونو ببینید!
پسر بزرگتر از روی مبل بلند شد و زیر نگاه خیره ی جونگکوک از سالن خارج شد.
جونگکوک با تعجب نگاهش رو به اطراف داد اما ناگهان با خاموش شدن چراغ ها و تاریک شدن خونه، با خنده زیر لب گفت:
_این بود نقشهات؟
یونگی با تعجب گفت:
_چرا برقا رفت این چه مسخره بازییه؟شوهوا مشتی به بازوی یوسانگ کوبید:
_مگه نگفتی همه چی اینجارو چک کردی؟
پسر با تعجب سرش رو تکون داد و لب زد:
_بذار پدرم اینجا آشنا داره الان زنگ میزنم بیاد ببینه مشکل کجاست.
جیمین با یادآوری چیزی، سریع گفت:
_هوسوک برو یومی رو بیار پایین، اگر بیدار بشه میترسه!پسر بزرگتر سرش رو تکون داد و گفت:
_بیا چراغ قوه گوشی رو برام بگیر، تاریکه جلومو نمیبینم.
جیمین سرش رو تکون داد و پشت سرش به آرومی راه افتاد.
جونگکوک خواست چیزی بگه که تمین با تعجب لب زد:
_تهیونگ و جونگکوک خوبین؟ چرا صداتون در نمیاد؟
جونگکوک با شنیدن صدای تهیونگ سر جای قبلیش با تعجب سمتش برگشت، اون کی اومده بود که جونگکوک متوجه نشده بود!
_خوبیم، چی بگیم خب...با شنیدن صدای در یوسانگ لب زد:
_فکر کنم غذاهارو آوردن.
جونگکوک کلافه لب زد:
_چجوری میخوایم غذا بخوریم حالا...
دختر بزرگتر همونطور که اطراف خودش میچرخید گفت:
_اینجا قبلا یکی از این چراغ مطالعه ها بود اگر پیداش کنم، میتونیم بخوریم، نورش زیاده.
بعد از چند ثانیه با ذوق گفت:
_پیداش کردممم! همه بیاین رو زمین بشینین.
YOU ARE READING
Plumeria | Vkook, Hopemin [Completed]
Fanfictionپلومریا یا فرانگی پانی نام درختچه یا درخت کوچک گلدار همیشه سبز است، زمان شکوفایی این گل طولانی بوده و پر عطر است، از اسانس آن برای تولید عطر و موادی طبی با خواصی آرامش بخش و تسکیندهنده استفاده میشود. جئون جونگ کوک بعد از مدت ها تلاش موفق میشه نمای...