_چرا اینقدر دیر به دیر میای، بیا بریم...بچه ها تا من و عموتون غذا رو حاضر میکنیم خوش بگذرونید.
با رفتن سوکجین تهیونگ رو به جونگکوک زمزمه کرد:
_″من فکر میکنم ک..که...کوک من باید برم خونه.″
_نه اینجا میمونی، من اینجام نمیذارم کاری کنه.
جمله آخر رو زیرلب گفت تا از گوشهای تیز آرورا دور بمونه. تهیونگ به چشمهای بی ریا و صادقانه جونگکوک خیره شد.
_از عمو دلخور نشو بیبی بوی. این عادتشه هرجا که میره ادای مدیر بودن دربیاره.
آرورا با غرولند گفت و دستش رو پشت تهیونگ کشید.
———————————
از نظر تهیونگ ایده شام خوردن با خانواده جئون زمانی که خواهر و برادر با شیفتگی و عموی خانواده با قضاوتگری و غضب بهش نگاه میکردن از بیخ و بن احمقانه بود! عملا چیزی نخورده بود و تنها با غذاش بازی میکرد. آقای جئون با دیدن بشقاب دست نخورده تهیونگ ازش سوال کرد:
_چرا چیزی نمیخوری تهیونگ؟ این که همون غذاییه که اون روز خیلی دوستش داشتی.
آرورا و سوکجین همزمان پرسیدن:
_اون روز؟
سوکهون با چشمهایی که از خوشحالی برق میزدن رو به برادرش گفت:
_آره اون شب که تهیونگ اینجا مونده بود. باید بگم تأثیر خوبی رو بچهها گذاشته، نگاه کن بدون داد و بیداد سر میز نشستن و غذاشون رو میخورن.
بعد از مرگ همسرش از دورهمیهای خانوادگیشون محروم شده بود و این اتفاق هرچند کوچیک براش مسرت بخش بود. حرفهای آقای جئون کمکی به حال تهیونگ نکرد و برعکس باعث تشدید حس ناخوشایندی شد که هر لحظه بیشتر از قبل در بر میگرفتش. آرورا به طرف جونگکوک خم شد و کنار گوشش زمزمه کرد:
_بهم نگفته بودی یه شبو اینجا مونده.
_بعدا برات تعریف میکنم.
جونگکوک هم با همون تن صدا گفت و در جواب چشم غرهای از طرف آرورا نصیبش شد.
سوکجین لبخند معناداری زد و به آرومی گفت:
_آره میدونم تا چه اندازه میتونه تأثیر خوبی روشون بذاره.
_دقیقا! اون خیلی بچه خوبیه.
(بگردین از این پدر شوهرا پیدا کنین)آقای جئون به تهیونگ لبخند زد و بهش اشاره کرد تا غذاش رو بخوره. تهیونگ هم با لبخند جوابش رو داد و سعی کرد تشویش درونیش رو بروز نده.
_خب تهیونگ اصالتا اهل کجایی؟
با سوال سوکجین، تهیونگ دستهاش رو مشت کرد. میترسید مرد بحث گذشتهاش رو پیش بکشه.
YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|
Teen Fiction|تکمیل شده| سعی کن دوباره دستت رو بلند کنی تا دیگه انگشتت هم به اون دوست دختر کوچولوت نخوره... این یه تهدید توخالی نبود، کیم تهیونگ میتونست حرفهاش رو عملی کنه! جئون جونگکوک از اینکه شاهد تهدید شدن یکی از معشوقههای چاپلوسش توسط اون پسر تازه وارد بو...
Chapter 24
Start from the beginning