🔞🔞پارت پنجم🔞🔞

1.7K 336 258
                                    

مرز بین کابوس و رویای شیرین برای بکهیون بی معنا شد زمانی که از لمس شدن توسط دستای چان غرق لذت میشد و همزمان از عاقبتش میترسید!

میخواست فرار کنه و در کنارش باقی بمونه! میخواست جیغ بکشه و کمک بخواد و در عین حال التماسش کنه که محکم تر عضو نیمه هوشیارش رو بماله! نمیدونست اسم حالی که داره رو چی میشه گذاشت اما چان میتونست رضایتی که با تردید
همراه رو از صورت گیجش بخونه!

بکهیون: هاه...هاه...هاه...

مثل بچه ها دهانش رو باز گذاشته بود و اونقدر عمیق نفس میکشید که چان رو برای بهتر انجام دادن وظیفش، تشویق کنه!

چانیول: لذت بخشه مگه نه؟!

نیشخندی به چشم غره بکهیون رفت و تاریکی هال رو برای به آغوش کشیدن بک و حمل کردنش تا اتاق، بهونه کرد!

بکهیون: چه غلطی میکنی؟!

بکهیون درحالی غرید که از آغوش چان رها شده و به دستور ددی طوری روی زانوهاش خم شده بود که دست چان تا آرنج توی شلوار بک برای مالیدن
عضوش فرو بره!

چانیول: مشخص نیست؟! سعی دارم کاری کنم تا لذت ببری!

و کمر بکهیون رو گرفت و اون رو به سمت عقب طوری کشید تا باسن بک روی عضوش قرار بگیره

چانیول: بد نمیشه اگه تلاش کنی تا منم لذت ببرم!

و بکهیون رو تشویق کرد تا باسنش رو روی عضو چان تکون بده اما مگه ممکن بود پسر تخسی که پیش روش ایستاده، زیر بار این خفت بره؟!

بکهیون: تو خواب ببینی!

مغرورانه غرید و همونطور که ریزش آروم پریکامش رو احساس میکرد، چشمای غرق در لذتش رو بست!

چانیول نیشخندی زد و دستش رو از شلوار بکهیون بیرون کشید و ناله ی معترضش رو بلند کرد!

چانیول: قرار بود چیزای زیادی رو توی خوابم ببینم اما تو همین حالا توی واقعیت تسلیم من شدی!

بکهیون به سرعت از آغوش چان فاصله گرفت و همونطور که از شدت درد نمیتونست روی زانوهاش بایسته، غرید

بکهیون: چشمات با ملاقه درمیارم و خام خام میخورم اگه به تحقیر کردنم ادامه بدی!

چانیول با صدای نسبتا کنترل شده ای به خنده افتاد و قدمی به سمت بک برداشت و متوجه شد که اونم همزمان مشغول عقب گرد شده پس با اطمینان
بیشتری به بک نزدیک شد و بدن ضعیف شده از شهوتش رو بلند کرد و روی تخت انداخت!

چانیول: امشب هیچ کس و هیچ چیزی نمیتونه مانع کارم بشه حتی بدخلقی های تو!

بکهیون با ناامیدی از عاقبتی که پیش روش قرار گرفته و راه فراری براش باقی نذاشته، دو تا دستاش رو روی چشماش گذاشت و پس از پاک کردن اشکایی که از شهوت جاری شدن، همونطور که توسط چان به پهلو میچرخید، عضو دردناک شدش رو با دست گرفت!

ginger | Chanbaek | DadykinkWo Geschichten leben. Entdecke jetzt