-بچه بازی بسه... بشین سرجات تا زودتر کارشو انجام بده!

جونگ کوک با ترس روی تخت نشست و به دو مردی که کنارش اومده بودن نگاهی کرد

تهیونگ و یکی از اون دو مرد، بازو های کوک رو محکم گرفتن تا تکون نخوره

جونگ کوک با ترس نگاهی بهشون انداخت و بعد نگاهش رو به آمپول بزرگی که دست اون مرد روپوش سفید بود انداخت

+این برای گاوه یا آدم؟ چرا انقدر بزرگه؟

-بخاطر اینه که اگه مشکلی پیش اومد بازم خون کافی داشته باشن

+چ..چرا مثل ادم نمیریم آزمایشگاه؟؟؟

جونگ کوک جوابی نگرفت و با فرو رفتن سوزن اون آمپول بزرگ دادی از سوزش پوستش کشید و سرش رو توی سینه‌ی آلفا پنهان کرد

وقتی کاره اون دو مرد تموم شد و از اتاق خارج شدن، جونگ کوک همچنان توی آغوش آلفا بود و هق هق میکرد

اون حالا از تهیونگ هم میترسید و احساس نا امنی میکرد

و این برای یه امگا خیلی سخته

تهیونگ هم پوف بی حوصله‌ای کشید و سعی کرد با در آغوش گرفتن امگا کمی آرومش کنه

+میخوام برگردم خونه

-متاسفم اما ما باهم قرارداد داریم و تو نمیتونی بدون من جایی بری!

+من نمیخوام اینجا باشم... میخوام برم

-فقط دهنتو ببند و سعی کن یکمی بخوابی

جونگ کوک خودش رو از آغوش الفا بیرون کشید و پشت به آلفا خوابید

بالاخره که میتونست از دست اون آلفای لعنتی نجات پیدا کنه...

****

وقتی چشم هاش رو باز کرد توی اتاق تنها بود

بزور از روی تخت بلند شد و از اتاق خارج شد

باید یچیزی میخورد تا یکمی انرژی بگیره

وقتی خواست وارد آشپز خونه بشه با شنیدن صدای یونگی و هوسوک متوقف شد

×یعنی ممکنه حامله باشه؟ پووف مین یونگی رئیسم میکشتت اگه اون واقعا حامله باشه! اخه چرا دقیقا باید اون کاندوم پاره باشه؟ چه دوستای احمقی داری!

÷به هرحال اون امگا بهش نمیخوره که حامله باشه... اما تهیونگ اهمیتی به این موضوع نمیده؟

×چه موضوعی؟

÷اینکه... قرار پدر بشه یا... قراره یه خانواده داشته باشه

×پوووف... تهیونگی که من میشناسم دوست داره به همه ثابت کنه که از همه بهتره و هر روز تیمشو بزرگ تر کنه و پول بیشتری به جیب بزنه. دنبال خانواده نیست چون خودش همچین چیزی نداشته و نمیدونه چه لذتی داره. برای همین اهمیتی بهش نمیده

My Horny Omega [Vkook]Where stories live. Discover now