𝒑𝒂𝒓𝒕12

287 49 6
                                    

قبل اینکه بخونین لطفا این پارتو نخونین..مرسی🙄🤲🏻📿
____________________________

هوا امروز برای جونگکوک سرد تر از همیشه بود و
دلیلشم تهیونگِ..زمان خیلی تند گذشت و الان وقتشه باهاش حرف بزنه..از دیشب ذهنش درگیر بود اینکه چطوری باید بحث رو باز کنه..میدونست اگه باهاش رو به رو شه تمام حرف هاش رو فراموش میکنه.
جیمین هم امیدی برای موندن نداشت برای همین از دیشب وسایلش رو جمع کرد تا ظهر حرکت کنه.

وقت رو بیشتر از این تلف نکردم و سمت چادر فرمانده ی اتشین رفتم.
تقه ای به ستون چوبی زدم و منتظر شدم...چند دقیقه ای ایستادم اما صدایی نیومد..
دوباره با انگشتام روی ستون ضرب گرفتم..بازم سکوت..میخواستم محکم تر بزنم که صدای دورگه و کلفتی مانع ام شد..

"کیه!؟"

اب دهنم رو قورت دادم و با صدایی که سعی کردم نلرزه و زیادم موفق نبودم گفتم:

"ج...جونگوکم...قربان!"

میتونستم اون پوزخند لعنتیش رو حس کنم..

"بیا تو"

با یه نفس عمیق ..انگار که میخوام وارد قفس شیر بشم داخل شدم..
چیزی که انتظار نداشتم تهیونگی بود که دمر روی تخت زیر پتوش خوابیده..
گلوم رو صاف کردم..

_"میشنوم جونگکوک"

پسر انتظار این رفتار ملایم رو نداشت.سعی کرد تا جایی که میتونه متعجب دیده نشه.

"میخواستم در مورد موضوعی باهاتون حرف بزنم"

"_گفتم که...میشنوم"

نفس عمیق

"امکانش هست جیمین رو ببخشید و یک شانس دیگه برای موندنش بدین؟"

تهیونگ که موضوع براش جالب شده بود چشم هاش رو باز کرد و نیم خیز شد..با اینکه اخم داشت اما از نظر جونگکوک فرماندش وقتی از خواب بیدار میشه و موهاش بهم ریختست قیافه ی بامزه ای داره و اون اخمش کاملش میکنه..سعی کرد جلوی لبخند احمقانش رو بگیره.
با بلند شدنش جونگکوک تونست هیکل ورزیده فرماندش رو ببینه و خودبه خود باعث پر کشیدن لبخندش بشه..چرا داشت خجالت میکشید؟اونا هردو مرد بودن و این خجالت کشیدنش بی منطق بود اما نمیتونست جلوش رو بگیره.
تهیونگ به نگاه خیره ی اون پسر به بدنش پوزخندی زد و از پوشیدن لباس سرباز زد..این وجه از سرباز سرتقش رو دوست داشت.

_"چرا باید به حرفت گوش کنم؟"

با سوال تهیونگ،نگاهش رو از بدنش گرفت و به صورت بی تفاوتش داد..راستش خودش هم به این فکر کرده بود.چرا باید به حرف یه سربازی مثل خودش که از قضا تحقیر و کوچیکشم کرده بود گوش کنه؟
با مِن و مِن جواب داد:

"ن..نمیدونم..ا.اما هرکاری..هرکای از دستم بربیاد انجام میدم..ف..فقط بزارین جیمین ب..بمونه"

𝑴𝒏𝒊𝒆́𝒓𝒆́Where stories live. Discover now