+راستشو بخوای زیاد تعجب نکردم... منم دو دقیقه دیگه مثل این... جر میخورم... پوووف

تهیونگ پوف کلافه ای کشید

گوشیش رو برداشت و به هوسوک زنگ زد

-هوسوک... من کاندوم لازم دارم.... انقدر باهام بحث نکن همین الانشم بزور خودمو کنترل کردم... شرمنده من نیازی به یه بچه حرومزاده ندارم پس بدون کاندوم انجامش نمیدم... کیرم تو این زندگی برو جورش کن زود باش!!!

جمله اخرش رو فریاد زد و گوشیش رو پرت کرد

تحمل کردن خودش توی رات خیلی سخت بود

پس دوباره روی تخت نشست و با کشیدن موهای اون امگای بیچاره کشوندش بین پاهاش

-دوباره ساک بزن

+ب..بسه! من دیگه نمیتونم. گلوم...

تهیونگ نزاشت حرفش تموم بشه و عضوش رو روی لبای امگا کشید و بعد با سرعت وارد حفره‌ی گرم دهنش کرد

تهیونگ عضوش رو تا انتها وارد دهن امگا کرد و چند لحظه توی همون حالت موند

امگا به رون های الفا چنگ زده بود و برای نفس کشیدن تقلا میکرد

وقتی تهیونگ عضوش رو خارج کرد، با دیدن اینکه اون امگا عق میزنه و سرفه میکنه پوزخندی زد

-بیا اینجا بیبی... باید ادامشم خوب انجام بدی

******

×من یه کاندوم کوفتی از کجا پیدا کنم؟ از اینجا تا مغازه های کوفتی و داروخونه خیلی راهِ

÷اممم

با شنیدن صدای یونگی عصبی بهش توپید

×چی میگی تو؟

÷شاید یکم عجیب بنظر برسه ولی... من یکی دارم

هوسوک نتونست جلوی بالا رفتن گوشه لباش رو بگیره

×ما اینجا یه بتای منحرف داریم؟

÷مزخرف نگو... یکی از دوستام که عاشق شوخی های خرکیه اینو گذاشت تو جیبم. البته فکر میکنم بهم لطف کرد چون با دیدنت کنترل کردنم سخت میشه پیشی کوچولو! شاید نیازمون شه...

هوسوک بدون توجه به لاس زدنای یونگی، دستش رو دراز کرد تا اون کاندوم کوفتی رو بگیره و دهن رئیسش رو ببنده

یونگی کاندوم رو به هوسوک داد و وارد اتاقش شد

×این تهیونگ لعنتی رفته تو رات؟ نکنه داره جونگ کوکو بفاک میده؟ برای همین اصرار داشت کاندوم بزاره؟

******

با شنیدن صدای در دست از کوبیدن توی دهن اون امگای بیچاره برداشت و سمت در راه افتاد

در رو سریعا باز کرد و به دستای هوسوک که کاندوم رو سمتش گرفته بودن نگاه کرد

×به چشمای معصومم رحم نمیکنی به دیکم رحم کن... با دیدن این بدن سکسیت بیدار میشه رئیس

-لازم نیست خودت و اون دیکه کوچولوتو کنترل کنی پیشی کوچولو. اگه بخوای بازم میتونی داشته باشیش!

وقتی تهیونگ و هوسوک فقط به شوخی مشغول لاس زدن بودن، اصلا متوجه جونگ کوکی که همه حرفاشون رو شنیده بود نبودن

و ذهن جونگ کوک فقط به یه چیز فکر میکرد

"میتونی بازم داشته باشیش؟ بازم... یعنی قبلا با هوسوک رابطه داشته؟"

با خودش این فکرارو میکرد و از طرفی در گوشه‌ی ذهنش با عصبانیت سر خودش فریاد میزد که "اصلا چرا برای تو مهمه؟ شما فقط برای هم یه سکس پارتنر کوفتی هستین"

ولی مگه تهیونگ توی قراردادشون نگفته بود که جونگ کوک حق نداره با کسی رابطه داشته باشه؟ اونوقت خودش داشت دیکشو به اون هایبرید طعارف میکرد؟

تهیونگ در اتاق رو بست و سمت امگایی که تا بی هوش شدن فاصله‌ای نداشت رفت

"اوکی فقط یادش میندازم که منم میتونم یه قانونایی داشته باشم..."

جونگ کوک با خودش گفت و به الفا که مشغول باز کردن کاندوم بود نگاه کرد.

________________________

-فیک دیگه‌ای اگه قرار باشه اپ کنم کاپلش ویکوک باشه یا کوکی؟

ووت و نظر یادتون نره❤

My Horny Omega [Vkook]Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ