برق ترس کل بدن سهون رو لرزوند.
_ نترس
سهون لبخند امیدوار کننده ایی زد . یونا به کای اشاره کرد.
_ باید با همسرت حرف بزنی
یونا دستشو از روی دست سهون برداشت و سهون پمپاژ خون رو توی قلبش حس کرد.
_ مسابقه رو زیادی جدی گرفته
سهون به سکوتش ادامه داد. یونا در حالی که جاشو به کریس میداد تا سطح گوش سهون خم شد.
_ برو باهاش حرف بزن
نگاه خیره ی کنجکاوانه اش، سهون رو بی تاب کرد و از جاش بلند شد و به سمت کای رفت. دومین شراب بدون کفشو سر میکشید.سهون روی صندلی مقابل کای نشست. کای تنفسی بعد از یکباره خوردن کشید و چشماشو به سمت سهون گرفت.
_ اینجا چیکار میکنی؟؟
انگشت سبابه سهون چوب صیقلی میز رو میتراشید .
_ بانو یونا اصرار کردند
کای آهی از عصبانیت سر داد و سرشو با دستش گرفت و نوک انگشتان وسط و اشارهٔ هر دو دست خود را روی شقیقههای دو طرف سرش فشار داد و چند بار فک خودشو باز و بسته کرد.
_ نیازی به کمک نیست میتونی بری
انگشتهای سهون چند براده ی چوب رو از میز جدا کردند.
_ میدونم نیازی به من ندارید ولی لطفاً بذارید باشم، بانو یونا بشدت بهم مشکوک میشن
کای قسمتی از رداشو بین دستش مشت کرد.
_ فقط توی دید من نباش
سهون از مقابل کای بلند شد و صندلی دورتری رو انتخاب کرد و به سمت میدان مسابقه برگشت. چشمهای کای سیاه شده بودند و نشون میداد اون بیش از این نمیتونست عصیانگر باشه.
کریس با دیدن چانیول بلند شد و چشمهای نگرانشو به برادرش داد.
_ اگه میخواستی میتونستی بیشتر پیش الهه جوانی( دی او) باشی
چانیول لبخند تلخی زد .
_ دی او بهتره و نیاز داشت تنها باشه
کریس سرشو برای همدردی تکون داد .
_ میخوای مسابقه بدی؟
چان در حالی که موافقت میکرد به سمت سوهو رفت و جای اون ایستاد تا مسابقه ادامه داشته باشه.
________________________________________
پشتشو به دیوار سنگی زده بود و مشروب آبکیشو سر میکشید. محیط داخل میخانه تاریک و مرطوب بود. سنگ ها به مرور تیکه دادن حالت زمخت خودشون رو از دست داده بودند و بوی خزه و الکل توی محیط پخش شده بود. زن به زیبایی میخوند و گروهی جلوی محل خوانندگی اون میرقصیدند. لبخندهای بزرگ و دندان های قابل مشاهده، سروصدای درخواست مشروب بیشتر و تق تق کفش های چوبی روی سنگهای لیز ، بهش آرامش میداد. بیرون اومدن از اون مهمانخانه ی دارای موجودات موذی و نشنیدن صدای دعوا هرروزه در طبقه پایین توی لابی براش خیلی واجب بود. دستشو بلند کرد و مشروب دیگری سفارش داد و لبخند روی لبش بدلیل الکلی که توی خونش جوشش میکرد بزرگتر شد. پاشو با ضرب آهنگ صدای موسیقی به زمین میزد و ریتم اونها رو تقلید میکرد. با رسیدن پادو* جام رو ازش گرفت و همه اشو سر کشید و به می گساریش ادامه داد. چن با دیدن یوتا در گوشه ی اتاق تاریک به سمتش رفت.
_ نمیدونستم پاتوق تو اینجاست
یوتا از خوردن دست کشید و به چن نگاه گنگی کرد.
_ تو... تو اینجایی
چن جام رو از دست یوتا گرفت. خواندن خواننده ی زن تموم شد و همه براش دست زدند و یوتا با لبخندی غیر واقعی برای آهنگی که چیزی ازش به یاد نمی آورد دست زد.چن دست یوتا رو گرفت و اونو به سمت در خروجی کشید
_ بهتره بریم
یوتا مخالفت کرد.
_ نه نه
چن به زور خود متوسل شد.
_ بیرون جشن سنتی هست، رقص دختران در لباس خرس از موندن توی این محیط قارچ مانند بهتره
یوتا ناله ایی کرد اما دنبال خدای تجارت به بیرون کشیده شد.
هوای تمیز رو به داخل ریه هاش کشید و اکسیژن اضافه تاثیر خودشو برای سرحال اومدندنش گذاشت.
از بین خونه های سنگی گذشتند.
مردمان در هر پیچ و خمی در حال خرید و فروش محصولات خود بودند.
هیزم در برابر گندم، گندم در برابر میوه یا داسی یا تابلویی یا شمشیر تازه برش خورده یا نون گرم پف کرده.
صداها با وجود بلندی خفه بودند اما هنوز هم میشد صدای طبلها رو شنید. صدای آواز محلی از کمی دورتر شنیده میشد.یوتا و چن از ی بریدگی رد شدند و در برابر خودشون تعداد زیادی مرد و زن که به صحنه ی نمایش رقص زنان خیره شده بودند، برخوردند.
از بین جمعیت عبور کردند و به صف اول بیننده ها رسیدند. رقص زنانی که سرتاپایشان ملبس به ردایی از پوست و پشم خرس واقعی به همراه سرش بود با چوب و گردش های هماهنگ ، بلند کردن سر و فرو بردن آن داخل جمع های چند نفره و بعد دوباره تکرار رقص و آواز تا با نیروهای اهریمنی و شیطان مبارزه کنند.
یوتا به زنان نگاه میکرد و به دقت آنها در اجرا و تحمل انها برای حمل کردن پوست بالغ بر چهل کیلو و به تکرار چندباره ی همه این نمایش فکر کرد .
خدای تجارت به غذاخوری مقابلشون اشاره کرد.
_ بیا بریم اونجا ، گوپچانگ* خوشمزه ایی داره.
یوتا مثل ی ربات دنبالش رفت. مغزش هنوز تراوش الکل رو حس میکرد.
________________________________________
گل پنج پر : این گل علاوه بر زیبایی، از هدایایی است که بیانگر عواطف و احساسات انسانها در شرایط مختلف زندگی است. هدیه دادن گل میتواند برای هدیه گیرنده احساس خوشی را بوجود آورد که نشانه صمیمیت و علاقه هدیه دهنده باشد.در قرون وسطی گل پنج پر نمادی از حضور خداوند بوده است. معنای این گل در همه زبانها "به خاطر داشته باش" میباشد.
پادو : گارسون ، پیشخدمت
گوپچانگ : به روده کوچک احشام به خصوص گاو اشاره دارد که تکه تکه شده و می توان آن را به شکل سوپ، سرخ شده و یا گریل شده سرو کرد. گوپچانگ گریل شده یکی دیگر از غذاهایی است که از فرهنگ قدیمی کره سرچشمه می گیرد. این غذا را طوری درست می کنند که هنوز به کمی جویدن نیاز داشته باشد البته نه این حالتی مانند لاستیک به خود بگیرد و به همین دلیل از آن در جشن ها و مهمانی های خانوادگی استفاده می شود. همچنین ترکیب این غذا با سوجو ترکیبی بسیار لذت بخش و خوشمزه خواهد بود.
YOU ARE READING
• Zeus ☱
Historical Fiction•فیک : زئوس •کاپل : تاعوریس _ کایهون _ چانسو _ کریسنا _ یووین (nct) • ژانْر : رومنس فانتزی (یونان باستان) محارم امپرگ ═════════════════════════ داستان در روم باستان اتفاق می افته و دسیسه های یونا "ملکه خدایان،آسمانها،الهه ازدواج،خدای مادر و بارداری...
Part 12
Start from the beginning
