Part15

6.6K 1.1K 137
                                    

هیونجین اروم نزدیک به الفا ی رو به روش رفت و سرش و پایین انداخت!(حالت تعظيم!برای اینکه بهش ثابت کنه طرف اونه!)

جونگکوک مغرورانه سرش و بالا گرفت!

لحظه بعد یونگی کمی جلو رفت که باعث شد بقیه گرگ ها به علاوه هیونجین به حالت کمین بنشینن و دندون هاشون و بهش نشون بدن و صدایی شبیه به غرش در بیارن!

جیمین ترسیده اب گلوش و قورت داد و به پدرش نگاه کرد!

گرگ های ولگرد با جونگکوک کاری نداشتن!اما به محض اینکه یونگی تکون خورد میخواستن بهش حمله کنن!عجیب بود!از جونگکوک میترسیدن؟
این چیزی بود که ذهن هوسوک و مشغول کرده بود!

جونگکوک غرش بلندی کرد که باعث شد تمام افراد هیونجین به علاوه خودش بترسن!

جونگکوک داشت از سرباز ها و افراد خانواده اش محافظت میکرد!غرش نشونه این بود که هیونجین و افراد حق ندارن به سرباز ها و خانوادش آسیب بزنن!

□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■

تهیونگ با شنیدن صدای غرش جونگکوک آروم چشم های خسته اش و از هم فاصله داد!

باید میرفت پیش الفاش‌!

تهیونگ اروم سرش و از روی امگای قهوه ای که روی زمین خوابیده بود برداشت و نشست!!

چهار تا امگا ی ماده با کنجکاوی امگای نر و نگاه میکرد که چطوری سعی میکرد پارچه ای که دور تنش بود و مرتب کنه!

تهیونگ سریع از جاش بلند شد و خواست سمت جایی که صدا میشنید بره که گرگ های امگا جلوش و گرفتن!

تهیونگ لبخندی زد و صورت امگا های ماده و مهربونی که سعی داشتن ازش محافظت کنن و نوازش کرد!

:"ممنون که مراقبمین!اما باید برم پیش جفتم!"یکی از گرگ ها پوزخ اش و به شکم تهیونگ چسبوند و بویید!اروم ازش جدا شد و از جلو ی راه تهیونگ کنار رفت...
تهیونگ سر گرگ و نوازش کرد و سعی کرد سمت جایی که هیونجین رفته بود بدوه!

امگاها همراهش می‌دویدند تا ازش مراقبت کنن!هرچی نباشه داخل شکم اون پسر یه جنین در حال رشد بود!
با شنیدن غرشی دیگه از الفاش کمی نگران شد و سرعتش و زیاد کرد.

سریع خودش و به به پشت الفا های ورد رسوند!

گرگ ها اروم کنار رفتن که باعث شد توجه همه گرگ های سرباز بهشون جلب بشه!

تهیونگ با چشم هاش دنبال الفاش کشت...

با حس کردن رایحه خون اروم جلو رفت...

الفای چشم قرمز با دیدن امگاش فورا خودش و بهش رسوند!

پاهای سفید و لاغرش برهنه بودن و کمی زخمی شده بودن!

𝑰'𝒎 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂!||𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽Where stories live. Discover now