part 9

6.1K 426 41
                                    

هری پیچید رفت سمت چندتا از ساختمونای بزرگی که روبرومون بود هری رفت سمت یه در بزرگ که در ورودیش بود و یه کد رو وارد کرد و در باز شد ، هری رفت سمت پارکینگ و روبروی یه دیواری که اسمش روش بود پارک کرد ، در سمت خودم و باز کردم و از ماشین پیاده شدم و کیفم و انداختم رو شونم ، اصلا فکر نمیکردم محل کارش یه همچین جایی باشه اینجا فوق العادس و فضای خیلی قشنگی داره ، هری وایساده بود و با صبر حوصله منتظرم بود چون محو تماشای اینجا شده بودم ، آروم رفتم سمت هری ، دستم و گرفت و یکم منو به خودش نزدیک تر کرد و دستشو گذاشت دور کمرم از در ورودی ساختمون رفتیم داخل و هری تقریبا به هرکی میرسید باهاش دست میداد ، بالاخره رسیدیم به آسانسور و هری طبقه ی ۱۵ رو زد "پس تو صاحب کل اینجایی؟" من پرسیدم هری بهم نگاه کرد و لبخند زد "آره...خوب یعنی فقط من نیستم چهارتا پسر دیگه هم هستن ولی چون من بیشتر کارهای اینجارو میکنم میشه گفت من رئیس کل هستم" شونه هاشو بالا انداخت و منم سرم و تکون دادم ، رسیدیم به طبقه ی ۱۵ و هری منو به سمت یه اتاق که فکر کنم اتاق کارش بود راهنمایی کرد ، یه منظره فوق العاده بیرون از پنجره ی بغل میزش بود و اتاقش واقعا مرتب بود چندتا برگه خیلی منظم روی هم رو میزش بودن و بغلش چندتا خودکار بود و رو بالاترین نقطه ی میزش رو یه آهن طلایی اسم هری هک شده بود چندتا کمد بایگانی هم اونجا بود بغل میز بود و یه قهوه ساز بغلش بود چندتا مبل که بغلشون گیتار و ساز های دیگه بود و یه در که احتمال میدم در دستشویی بود "چطوره؟" با جدیت پرسید و ژاکتشو دراورد و آستینشو بالا زد توجهم به خالکوبی های رو بازوش جلب شد ، من تاحالا بازوشو ندیده بودم و اینم بخاطر هوای سرده بیرونه چون هری همیشه لباس آستین بلند میپوشه "خیلی خوبه" درحالی که به دوروبرم نگاه میکردم گفتم"چندتا بیابون این اطراف هست بزودی اوناهم میخرم اونموقع خیلی بهتر میشه" هری گفت و از در رفت بیرون و بعد چند دقیقه صدای خندیدن و حرف زدن شنیدم که به اتاق نزدیک تر میشد و هری با یه پسر مو بلوند با چمای آبی که احتمالا یکم از هری کوچکتر بود وارد اتاق شد تا منو دید مستقیم اومد و بغلم کرد "تو باید اسکایلر باشی" از لحجه ای که داشت فهمیدم ایرلندیه ، سرم و تکون دادم "من نایلم ، نایل هوران" از همون اول عاشق انرژیش شدم و فکر کنم واگیر دار بود چون نمیتونستم جلوی خندم رو بگیرم "خوشبختم" با خجالت گفتم و بهش و‌نایل همونطور بهم خیره شده بود "هی پسر ، وقتی گفتی که این خوشگله فکر نمیکردم که منظورت این خوشگل باشه" نایل گفت و بع من اشاره کرد و بعد به هری نگاه کرد ، هری هم پوزخند زد و شونه هاشو بالا انداخت "متاسفم رفیق من نمیخوام وارد جزئیات بشم" نایل گفت و باخودش خندید "من الان برمیگردم" هری گفت و از در رفت بیرون و نایل دوباره برگشت سمت من "خوب تو اهل کجای انگلیسی؟" "لندن ولی تو حومه ی شهر زندگی میکردم " اینو گفتم به سمت منظره ی بیرون از پنجره نگاه کردم "من ایرلندیم ، مولینگار یه نقطه ی کوچیک تو شهر بزرگ لندنه" با خنده گفت و منم با لبخند سرم و تکون دادم "چند وقته با هری دوستی؟" من پرسیدم "اوه ، من ۱۷ سالم بود درست از ۶ سال پیش همه ی ما ۶ سال پیش همدیگر و بخاطر کارای موسیقی دیدیم و خیلی زود باهم صمیمی شدیم " "هری در مورد شما با عشق و علاقه تعریف میکرد" با لبخند گفتم "تو خیلی دختر مودبی هستی...من این رفتارتو دوست دارم ، تو با بقیه ی دخترا که معمولا هری باهاشون قرار میزاشت فرق داری" زیر لب گفت " اوه ، ما باهم قرار نزاشتیم" پریدم بهش "اوه معذرت میخوام ، ما اینجا اومدم با کسی که هری باهاش قرار داشته و ببینیم"،"نه...خیلی خوب تو بردی" "ولی خیلی خوبکه باعث شدی طرز فکر هری عوض بشه...هری بیش از حد فیلم میبینه و جلوی دخترای لاغر مردنی اعتماد به نفس بالایی داره" "من لاغر مردنی نیستم من خیلی شکمو و مغرورم" اینو گفتم و خندیدم "اوه عالیه اگه قرار باشه با یه مرد برای غذا قرار بزاری من اون مرد میشم" نایل گفت و به قفسه ی سنش اشاره کردم و من خندیدم و بعد صدای همهمه ی چند نفر دیگه که انگار داشتن به سمت اتاق میومدن اومد و باعث شد صورت نایل سرحال تر شه "میدونی حسم بهم میگه بزودی تو و لو باهم دوستای خوبی میشید ، البته اگه اون با رُک بودنش ناراحتت نکنه" نایل پوزخند زد و منم بهش لبخند زدم چون واقعا نفهمیدم چی گفت ، هری با سه تا پسر دیگه وارد اتاق شد و وقتی منو دیدن تواِ" ور خیره بهم نگاه کردن و منم به ظاهرشون نگاه میکردم "اسکای این لیامه " یکیشون که موهای قهوه ایه صاف و همینطور چشمای قهوه ای و یکم ته ریش اومد جلو و باهام دست داد "و این زینه" یه پسر باموهای مشکی و چشمای قهوه ایه شکلاتی اومد جلو و مثل لیام باهام دست داد و رفت پیش نایل و لیام وایساد "و آخرین نفر که هیچوق آخر به حساب نمیاد لوییس"

Through The Dark [H.S]Where stories live. Discover now