🐰2

1.6K 208 2
                                    

Tae pov:
دو هفته س که کوکی هیچ پیامی بهم نداده.
به مامان و بابامم از قبل گفتم که چه اتفاقی بین ما دوتا افتاده.
من و کوکی سه سال و نیم باهم بودیم...
نمیتونم بابت اتفاقی که بینمون افتاده سرزنشش کنم به هرحال شاید من ممکنه خیلی نچسب و حوصله سر بر بوده باشم یا شایدم از نظرش رابطمون خسته کننده بود.
*
هل نو،چیزی به سال جدید نمونده...
ولی خب به تخمم،چون من اصلا بابتش خوشحال نیستم:|
چطور میتونی با باور و عقایدم این کارو بکنی؟
فاک بهت زندگی،همش باعث میشی اعصابم به هم بریزه.
( مترجم:داره به زندگی فحش میده، خب قانع کنندست:'])
*
امروز بیست و نه دسامبره و من یه پرواز به کانادا دارم.
خونوادم از اینجا رفتن و منم قراره سال جدید رو با اونا بگذرونم.
اگه اومدی که ازم راجع به جونگکوک بپرسی باید بگم که جرعت نکن همچین سوالی ازم بکنی!
چون هنوزم دلم شکسته.
مدام اینستا،توییتر،فیسبوک،واتساپ و... چک میکنم، یه جورایی بهتره بگم خیمه زدم توشون ولی هیچی آپ نمیکنه؛حتی نمیدونم کجاست.
حتی تو سوشال مدیای مامانشم خیمه زدم ولی فقط یه دونه پست گذاشته.
کپشنشم نوشته"من خیلی هیجان زدم!"احتمالا این هیجان زدگیش بخواطر سال نو باشه.

1 new massage 📩

Mama💖:عسل مامان پاسپورتتو یادت نره ها! سفر بی خطر.
Tae🐻:باشه مامان،میبینمت.😘👋
*
آمادم که برم ولی مرور خاطرات سخته.
کوکیِ من،نمیتونم بدون تو بخوابم!
هنوزم میتونم اینجوری صدات کنم؟هوم؟!عصبانی نمیشی؟
به هرحال این لقبیه که متعلق به منه و فقط من میتونم باهاش صدات کنم... .
.
.
.
.

"مترجم~گاددد قلبم:)))))"
خیلی کیوتع مگ ن؟
بای

𝕋  𝔼  𝕏  𝕋 || 𝓣𝓻𝓪𝓷𝓼𝓵𝓪𝓽𝓮𝓭Where stories live. Discover now