با برخورد نور به چشماش‌ توی جاش چرخی خورد تا از برخورد نور به چشماش جلو گیری کنه که حس کرد صورتش با چیزی برخورد کرد و آروم چشماشو باز کرد که با سینه لی جلوی چشماش مواجه شد و همون برای پروندن خواب از سرش کافی بود و با صدای لی سرشو بالا گرفت
-صبح بخیر عزیزم
سوهو شوکه از بغلش بیرون اومد که این ری اکشن باعث خنده لی شد
-تو چرا لباس تنت نیست؟؟
لی که همچنان ریز ریز داشت می‌خندید زمزمه کرد
-معمولا لباس تنم نمیکنم
سوهو نگاهش ازش گرفت و چیزی راجب اینکه چجوری تو بغلش بود نپرسید چون جوابش واضح بود
از روی تخت بلند شد
-گفتم حموم و برات آماده کنن و حولتم تو حموم بیب
سوهو بدون اینکه نگاهش کنه سری تکون داد و سمت حموم رفت و بلافاصله بعد وارد شدنش در حمومو قفل کرد که باعث شد لی ته خندی کنه
از جاش بلند شد و تیشرت مشکی تنش کرد و با صدای بلند خطاب به سوهو گفت
-پایین برای صبحانه منتظرتم
و از اتاق بیرون زد
تمام تلاشش کرد تا حمومشو بیشتر طول بده تا موقع خوردن صبحانه کنار لی نباشه و تقریبا بعد یک ساعت از حموم بیرون اومد لباسای قبلیش تمیز بود چون دیشب تنش کرده بود پس همونا و پوشید و موهاشو با سشوار خشک کرد و بعد از مرتب کردنشون از اتاق بیرون اومد و نفس عمیقی کشید و به سمت راه پله حرکت کرد با رسیدن به پایین پله ها کمی اطراف نگاه کرد تا شاید بتونه اتاق غذاخوری پیدا کنه
همینطور که درحال گشتن بود کیونگسو پشتش اومد و با صاف کردن صداش توجهشو به خودش جلب کرد
سوهو با شنیدن صدایی از پشتش برگشت و به صورت سرد دی او نگاه کرد
-لطفا از این طرف بیاین
و بدون اینکه اجازه حرف زدن به سوهو بده حرکت کرد و سوهو مجبور به دنبال شدنش شد
با رسیدن به اتاق غذا خوری و دیدن لی پشت میز که مشغول کار با گوشیش و گوش دادن به اخبار تلوزیون  بود جا خورد
بدون این که به رو خودش بیاره رفت و دی او صندلی که کنار لی بودو عقب کشید و به اجبار کنار لی نشست
و لی همون طور که سرش تو گوشی بود زمزمه کرد
-حمومت طول کشید و غذات سرد شد
ونگاهی بهش انداخت
-گفتم برن برات گرمش کنن
و با اتمام حرفش خدمتکار غذاهای گرم شده رو آوردن و روی میز چیدن و با رفتنشون سوهو نون تستی برداشت و کمی مربا بهش زد و شروع به خوردن کرد و بعد دقایقی نگاه لی رو روی خودش احساس کرد ولی بهش توجهی نکرد و به تلوزیون خیره شد
بعد اینکه لیوان آب پرتقالشو برداشت صدای لی تو گوشش پیچید
-تلوزیونو خاموش کنید
که سوهو با دیدن تصویر آشنایی تو تل زیر سریع مخالفت کرد
-نه صبر کنید که حرفش توجه لی به تلوزیون جلب کرد
خبری که پخش می‌شد برای سوهو به حدی شوکه بر انگیز بود که لیوان از دستش سر خورد و رو زمین افتاد و شکست....

با حس نوازش روی صورتش چشماشو باز کرد و بعد چرخوندن سرش با سهون مواجه شد و لبخند محوی زد
-بیدار شدی؟
-بیدارم کردی
-حالت بهتره؟؟
-اوهوم
سهون خوبه ای زمزمه کرد و پیشونیشو بوسید
این حرکت سهون برای لوهان تا حدی تعجب برانگیز بود ولی دوست داشتنی ام بود
-کمک کن بلند شم
سهون دستشو دور کمر لوهان حلقه کرد و کمکش کرد تا بشینه و در همون لحظه در باز شد و بکهیون داخل اومد
-چطوری رفیق؟
لوهان لبخندی زد
-خوبم
بک نزدیک اومد و موهای لوهانو به هم ریخت
-خوبه... میتونی وایسی؟
لوهان سرشو تکون داد
-خوبه بریم صبحانه بخوریم حرکت داشته باشی خوبه
لوهان به کمک سهون رو پاهاش ایستاد و هر سه باهم از اتاق بیرون اومدن که با چانیول مواجه شدن
لوهان سرشو کمی خم کرد
-بهتری؟
لوهان نیم نگاهی به چانیول انداخت
-خوبم... ممنون
چان سری تکون داد و بدون توجه بیشتر ازشون دور شد و سمت نشیمن رفت و بعد از نشستنش تلویزیونو روشن کرد تا اخبار این چند وقت چک کنه
که بک زیر لب زمزمه کرد
-نچسب
و لوهان آروم به پهلوش زد و سهون زمزمه کرد
-بریم صبحانه بخوریم
اما قبل این که حرکتی کنن با شنیدن خبر سر جاشون خشکش زد و بک با تعجب برگشت و چانیول ناباورانه به مانیتور تلوزیون خیره شده بود

خبر فوری CNN

-امروز صبح پلیس جنازه وکیل مشهور جناب کیم مین سوک و همسرشون جناب کیم جونده را در خونه خودشان پیدا کردند......

Fearless Where stories live. Discover now