"متاسفم"
تهیونگ نگاهش رو با رضایت از جنیگرفت و سمت پذیرش رفت و بدون آوردن حرفی روی زبونش پاسپورت ها و بلیطی که از قبل رزرو شده بود رو رو میز گزاشت و سمت جنی برگشت
جنی با یهویی برگشتن تهیونگ نگاهش رو ازش گرفت و خودش رو مشغول کار دیگه ای کرد و خوشبختانه تهیونگ با صدای مسئول پذیرش برگشت و جنی رو به حال خودش رها کرد
و الان داخل هواپیما بودند و این تهیونگ بود که جلوتر از جنی قدم برمیداشت و مردمکاش دنبال شماره صندلیاشون بود
پیداش کرد و بعد از مطمعن شدن به اینکه جنی دنبالش میکنه سمت صندلی ها رفت و کنارش ایستاد تا جنی کنار پنجره هواپیما بشینه
جنی دستش رو روی صندلی گزاشت چرخید و قبل از نشستن نگاهی به تهیونگ انداخت و به محض نشستن مهماندار با چشم های درخشانش و لبخند بزرگی روی لبش سمتشون اومد
به احترامشون خم شد و نگاهی به جفتشون انداخت که متوجهکبودی گردن جنی شد
خنده ریزی کرد و با لبخند کشیده تری شروع به حرف زدن کرد
"سفر خوبی رو برای شما و نامزدتون آرزومندم"
تهیونگ سرش رو به نشونه ی تایید بالا و پایین کردم
"همسر"
تهیونگ حرفش رو تصحیح کرد و بدون نشون دادن بازخورد اضافه ای به رو به روش خیره شد
مهماندار ابرویی بالا انداخت و دوباره تا کمر خم شد
"متاسفم قربان"
"همسر؟"
جنی اب دهنش رو قورت داد و بعد رفتن مهماندار پرسید
تهیونگ پاسپورت رو از جیب کتش در آورد و به جنی نشون داد
جنی نگاهش رو از عکس چاپ شدش به سمت اسمش سوق داد
کیم سولی
لب هاش رو با زبون تر کرد و مشغول خوندن پاسپورت شد تا اینکه تهیونگ شناسنامه تقلبیش رو بین دستاش قرار داد بدون اینکه نگاهش رو به جنی بده
جنی نگاهش رو با تردید بین شناسنامه و نیمرخ تهیونگ به حرکت دراورد
و اون اسم تهیونگ بود که داخل شناسنامه هک شده بود؟
جنی با سرعت سرش رو سمت تهیونگ چرخوند و سعی کرد پلک های لرزونش رو باز نگه داره
"تعجبی نکن ، این شناسنامه همین امروز به چاپ رسیده"
تهیونگ گفت و خم کردن گردنش باعث شکستن قلنج هاش شد
جنی چهره ی غمگینش رو به نوشته های تقلبی روی شناسنامه داد و سر خسته اش رو به بدنه هواپیما چسبوند و اونارو تحویل تهیونگ داد
-
تقریبا یک ساعتی از بلندشدن پروازشون میگذشت
جنی دستش رو روی گردنش گزاشت و بعد ماساژ دادنش هیسی از درد کشید و نگاهش روی مهماندار آشنایی ثابت موند که مشغول پچ پچ کردن با همکارش بود همونطور که به جنی و تهیونگ اشاره میکرد
نیمنگاهی به تهیونگ انداخت ، چهره ی مهماندار مشکوک به نظر میرسید
YOU ARE READING
爱𝖱𝖾𝖽𝖨𝗇𝗄
Actionبعضی وقت ها دروغ امن تر از حقیقته.. - جوهر قرمز '𝐎𝐧𝐥𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫 𝐜𝐚𝐧 𝐝𝐞𝐬𝐭𝐫𝐨𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫' 𝖂𝖗𝖎𝖙𝖊𝖗 : 𝖕𝖎𝖓𝖐𝖉𝖗𝖆𝖌𝖔𝖓 language:𝐏𝐞𝐫𝐬𝐢𝐚𝐧 sexual orientation:𝐒𝐭𝐫𝐚𝐢𝐠𝐡𝐭 please share it to your friends" Ra...
PART TWENTY TWO | begging
Start from the beginning
