ch6.I'm fucking straight

4.9K 882 548
                                    

مدتها بود ک انتطار پیدا کردن اون منع الهام رو میکشید و همیشه به خودش میگفت وقتی اونو پیدا کنه فقط کافیه رو به روی بوم بایسته تا باقی نقاشی تو ذهنش مجسم بشه اما حالا انگار ی چیزی مدام غلط از آب در میومد بطور کلی میدونست چی میخواد ولی حزئیات تو ذهنش نقش نمیبست.

اون نمی تونست روی کارش تمرکز کنه چون هری حواسشو پرت میکرد و از قضا کارش هم دقیقا همین بود که روی هری تمرکز کنه.

فکر کرد در حال حاضر بهترین کار اینه که سیگار بکشه یه صفحه رو گرامافونش گذاشت و یکی از آثار باخ با صدای بلندی ازش پخش شد توی تراس اتاق نشست و سیگار کاپتان بلکشو گوشه لب گذاشت و آتیشش زد. نیم ساعت هم نگذشت که موبایلش زنگ خورد و اسم 'pain in the ass ' روی صفحه موبایلش ظاهر شد

"چی میخوای؟"

"سلام داوینچی روزت چطور بود رفیق"

"افتضاح و من رفیق تو نیستم"

"هر چی تو بگی رفیق" لویی چشم چرخوند

"چی میخوای"

"میخوام بدونم چرا این پسره ۵ ساعت زودتر از ساعت قرار دادمون اونجا رو ترک کرده"

"آه پسره دهن لق"

"دهن لقی نکرد ولی وقتی پولشو براش واریز کردم ۵۰۰ تاشو برگردوند و وقتی بهش زنگ زدم و پرسیدم چرا گفت که فقط دو ساعت و با هم گذروندین."

لویی متعجب ابروهاش بالا انداخت چرا هری باید اون کارو میکرد میتونست ۷۰۰ پوندشو کامل نگه داره

"اونجایی تومو؟"

"آ-آره"

"حالا بگو چی شده این پسرو رو نمیخوای بنظرت مناسب نیست؟ میتونم از همین الان بگردم یکی دیگه پیدا کنم"

"نه نه اون خوبه سریع جواب داد"

"پس مشکل چیه؟"

اینکه اون زیادی خوبه!

لویی تو دلش گفت.

"مشکلی نیست فقط روز اول بود خسته بودم همین"
اون دروغ گفت

"باشه" بنظر خیلی قانع شده نمیومد ولی ترجیح داد موضوعو کش نده "فقط اگه دوباره زودتر کارو تموم کردی ب من بگو تا منم تکلیفمو بدونم"

"باشه پین"

لویی جای سیگارو با ی رول وید عوض کرد تا شاید دیگه به این فکر نکنه که امروز چه مرگش شده بود.
لویی بارها میشد که با مدل لخت تو اتاق تنها میموند و همیشه فقط کارش بود ک اهمیت داشت و به اون مدل بعنوان ی اثر هنری نگاه میکرد نه ی زن زیبا که بخواد تحریکش کنه! اما از همه اینا مهمتر اینجا بود ک اون استریت بود کاملا استریت !

تا ۹ شب خودشو با کشیدن کوک ،گوش دادن به باخ،خوردن ساندویچی ک دوروتی براش درسته کرده بود و آب پاشی و رسیدگی به باغچه رز کوچیکی که تو تراسش داشت،گریه کردن برای یکی از شاخه های گل که فهمید نور زیادی بهش تابیده و خشکش کرده،گذشت.

You're my masterpiece [L.s].[completed]Where stories live. Discover now