⌝خیمه شب بازی⌞ 〔- نظرت چیه که درمورد این مسئله مثل یه پسر خوب باهام حرف بزنی ؟ تهیونگ با لحن آرومی لب زد و با بالا فرستادن ابروش، نگاهش رو روی صورت جونگکوکی که با اخم و دستبهسینه بهش خیره شده بود فیکس کرد که پسر کوچکتر بلاخره لب باز کرد. - خوب میدونی که من پسر خوبی نیستم ! تهیونگ نیشخندی از این جواب زد و جونگکوک منتظر شد تا تهیونگ مثل بقیهی کسایی که این جمله رو بهشون گفته بود جواب بده، "میدونم." یا اینکه بگه "مشخصه !" ولی جوابی که گرفت شبیه هیچ کدوم از این حرفها نبود. - آره؛ تو پسر بدی هستی-... تهیونگ با لحنی که رگههای شیطنت داشت گفت و با همون لبخند روی صورتش سرش کمی جلو تر برد و ادامه داد. - پسر بدِ من !〕 °•⚜•☆°⫘⫘⫘°☆•⚜•° 𝘚𝘶𝘮𝘮𝘢𝘳𝘺 : « زبون کوتاه، مطیع بودن و ترس سه ویژگیِ که توی وجود جئونجونگکوک وجود نداره؛ یه شکارچی که عاشق شکارهای لوکسشه. ولی چی میشه اگر با ورود عجیب اون تتوآرتیست به زندگیش که اینبار اون قصد شکار کردنش رو داشت لابهلای نقشونگارهایی که تقدیر میخواست گم بشه ؟» پ.ن: "وجود یک پسر بد و یک پسر بدتر، چقدر میتونه داستان رو هیجانانگیز تر از همیشه بکنه ؟" ┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ Couple: Vkook Genre: Drama, Romance, Smut+18 Writer: Nickole ┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈