خب سلام؛
حقیقتاً درست نمیدونم اول کاری اینجا باید چی بگم و البته نمیخوام پرحرفی کنم.اول از همه ممنونم که فیکشن منرو انتخاب کردید برای خوندن، برام ارزشمنده. ✨
و البته تمام سعیم رو میکنم که خوشتون بیاد. ♡
جرقهش با دیدن دوتا کیدراما توی ذهنم زده شد. ><دوم اینکه تا چهار پارت اول ممکنه براتون ابهامات داشته باشه، چون از پارت چهارم ماجرا میره روی غلطک و به اصطلاح داستان اصلی شروع میشه.
پس ازتون خواهش دارم بهش تا چهار پارت فرصت بدید. ♡
سوم و در آخر، به هیچکدوم از شخصیتها اعتماد نکنید. =>
این رو هم اگر خواستید انگشت
کنید بره خونهی خودشون دیگه. :> 👇🌟
YOU ARE READING
PUPPETRY ⁞ VKOOK
Fanfiction⌝خیمه شب بازی⌞ 〔- نظرت چیه که درمورد این مسئله مثل یه پسر خوب باهام حرف بزنی ؟ تهیونگ با لحن آرومی لب زد و با بالا فرستادن ابروش، نگاهش رو روی صورت جونگکوکی که با اخم و دستبهسینه بهش خیره شده بود فیکس کرد که پسر کوچکتر بلاخره لب باز کرد. - خوب...