MR. X AND I || KOOKJIN

By MoJin_Official

63.4K 12.4K 14.8K

[من و آقای ایکس/𝙈𝙧 𝙓 𝘼𝙣𝙙 𝙄] 🥂 «همه چیز از اونجایی شروع شد که کیم سوکجین قل اشتباهی رو انتخاب کرد...» ... More

"معرفی شخصیت‌ها"
"کی گفته من جونگمینم؟"
"فانتزی‌های کثیف"
"ازت یه خواهشی داشتم جی‌کی"
"زود باش..تفش کن تو دستم"
"من به اون همستر رواعصاب کمک نمی‌کنم"
"یا با من می‌نوشی یا رازت رو لو می‌دم"
"جوجه به کمک نیاز داره"
"رژ لب"
"عزیزم و کوفت"
"کجایی جوجه؟"
"بغل می‌خوای؟"
"من لخت نیستم احمق"
"بکگراند خوشگل"
"پرنس، نه پرنسس"
"نابغه‌ی خنگ"
"جونگکوکِ مست"
"برم تو سبد؟"
"کوکجین کنار هم خوابیدن!؟"
"تی‌شرت‌های کاپلی"
"خرگوشای بامزه‌ی جین"
"پارتی پارتی یههه"
"اون از هر دختری نازتره"
"من دهنی تو رو نمی‌خورم"
"لب گرفتن"
"مشروبِ صورتی"
"آقای مژه مصنوعی"
"بالاخره جونگکوک اعتراف می‌کنه؟"
"شترق"
"جونگمین جین رو برد هتل!؟"
"این یه پرنکه کثیفه؟"
"جوجه‌ای که همستر شد!"
"باهوش مثل بابا، زیبا مثل مامان"
"استایل گنگ"
"بانجی جامپینگ"
"بذار بکشمت"
"کینگ و کوئین"
"دیکم یا پیرسینگ؟"
"عایم سکسی اند عای نو ایت"
"بوی‌فرند متریال"
"دور بمون"
"نمی‌خوابم"
"عصبی=سکسی؟"
"یه راه جدید"

"خودمم باورم نمی‌شه، اما پایان."

1.1K 177 131
By MoJin_Official

this is not mpreg, ok?

<><><><><><><><><>


*فلش فروارد*

10 سال بعد...

× قربان از مدرسه‌ی جه‌میون زنگ زدن و گفتن جلسه‌ی اولیا امروز برگزار می‌شه. سوکجین شی گفتن این دفعه شما باید برید چون ایشون تو همون تایم برای مراسم سالگرد ازدواجتون وقت آرایشگاه دارن.

جونگکوک درحالی که توی باشگاهش راه می‌رفت و منشیش هم همراهیش می‌کرد و توضیحات رو ارائه می‌داد سری تکون داد و موبایلش رو چک کرد.

_ به رانندم بگو قبل سه اینجا باشه. بعد از جلسه تایمم خالیه؟ باید گردنبندی که برای سوکجین سفارش دادم رو‌ تحویل بگیرم.

× بله قربان، جناب جونگمین هم امروز تماس گرفتن و گفتن که ساعت شیش توی کلیسا می‌بیننتون.

جونگکوک موبایل رو توی جیبش برگردوند و به سمت اتاق جلسه‌ش رفت. امروز دهمین سالگرد ازدواجش بود و بعد از این همه سال هنوز هم مثل روز اول سوکجین رو می‌پرستید و عاشقش بود؛ هرچند که بعد از گذشت ده سال چهارتا عشق دیگه هم به زندگیش اضافه شده بودن. هانا و هامین دوقلوهای فوق‌العاده شر و سه ساله‌ش و جه‌میون و جوکیونگ که به ترتیب هفت و هشت سال سن داشتن.

خیلی خوشحال بود که چهارتا دختر داره و امیدوار بود که سوکجین موافقت کنه تا بتونن هفت تا بچه داشته باشن. جونگکوک عاشق این بود که وقتی برمی‌گرده خونه همه جا پر از سر و صدای بچه‌هاش باشه و اون‌ها از سر و کولش بالا برن و براش دلبری کنن.

ده سال پیش بعد از اینکه با سوکجین ازدواج کرد، قهرمان رالی جام باشگاه‌های جهان شد و دانشگاه رو رها کرد و موسسه‌ی رالی خودش رو راه انداخت و الان یکی از شناخته شده‌ترین باشگاه‌های دنیا رو داشت. جئون امپایر آف رالی. کاملا برازنده‌ی اسم و رسم خانوادگیشون بود. مخصوصا که الان یه جئون فمیلی شیش نفره هم داشت.

وقتی وارد اتاق جلسه شد جیمین رو دید که داشت با گوشیش حرف می‌زد و بنظر آشفته می‌اومد. از بین دوست‌هاش جیمین تنها کسی بود که همکارش شده بود.

×× یونگی به من ربطی نداره که تو نمی‌تونی بچه نگه داری! فاک نه، به مینهو بستنی نده نباید انقدر شکر بخوره. نه به مین‌هه هم شکلات نده! نمی‌تونی بدون شیرینی‌جات بچه‌هاتو نگه داری؟ فاک من جلسه دارم و امشبم مراسم سالگرد ازدواج جین و جونگکوکه، باید ساعت چهار با جین برم آرایشگاه نمی‌رسم بیام خونه.

جونگکوک به تمام کارمندهاش که با لباس‌های ست ورزشی پشت میز نشسته بودن و به جیغ و دادهای معاون رئیسشون گوش می‌دادن نگاه کرد و پشت میز نشست. با اومدنش جیمین تلفن رو قطع کرد و روی صندلی کناریش جا خوش کرد. حالا همه چیز آروم شده بود.

<><><><><><><><><>

بعد از اینکه گردنبند بریلیانی که برای همسرش سفارش داده بود رو تحویل گرفت، به کلیسای کاتولیکی که جونگمین اونجا بود رفت‌.

جونگمین بعد از تموم کردن دانشگاه یه مدت توی یه شرکت خدمات اجتماعی به عنوان معاون کار کرد اما بعد تصمیم گرفت هنوز برای دنبال کردن آرزو‌هاش دیر نشده و به دوره‌ی پاپ شدن پیوست و الان کشیش کلیسایی بود که جونگکوک در حال حاضر درش حضور داشت.

بعد از اینکه پدر روحانی رو با لباس‌های مشکی و سفیدش سوار کرد به راننده‌ش گفت راه بیفته و خودش به برادرش نگاه کرد.

_ مجبوری با این لباسات بیای پارتی؟ ممکنه بقیه‌ی مهمون‌ها با دیدنت معذب بشن مین.

جونگمین گردنبند صلیبش رو تو دستش گرفت و گفت:

× پناه بر خدا. من به بقیه چیکار دارم؟ موسی به دین خود، عیسی به دین خود. همه‌ش به من گیر می‌ده. اصلا کی گفته من بخاطر تو دارم میام اونجا؟ همه‌ش برای خوشحالیِ جوجمه‌.

_ ده فاکینگ سال گذشت! کی می‌شه که جینو جوجه‌ت صدا نکنی؟

× هر موقع بمیری.

_ اینم از پاپ نمونه‌ی کشور!

× شوخی کردم. راستی قبل رفتن اون جواهر فروشی‌ای که سوکجین ازش خرید می‌کنه نگه دار تا براش گردنبند بگیرم.

جونگکوک پاش رو روی پای دیگه‌ش انداخت و تیغه‌ی بینیش رو با انگشت فشرد.

_ جونگمین من خودم برای همسرم گردنبند خریدم! تو هم برای مال خودت بخر نه همسر من!

× کشیشا هیچوقت ازدواج نمی‌کنن جونگکوک. هر وقت اینو فهمیدی منم به حرفت گوش می‌دم.

<><><><><><><><><>

وقتی دوقلوهای جئون از ماشین پیاده شدن، جونگکوک با یه تهیونگ آشفته که مثل اردک دنبال بچه‌ها می‌دوید نگاه کرد و نیشخند زد‌.

رو به جونگمین که به تالار بزرگ تزئین شده و فوق‌العاده مجلل نگاه می‌کرد گفت:

_ از تهیونگم پرستار بچه‌ی خوبی دراومد. هر روز اینجاست و بیبی سیت می‌کنه.

جونگمین هومی گفت و کوک به این فکر کرد که تهیونگ زندگی عشقی موفقی نداشت و هر چند سال یک بار با دوست‌پسرهاش بهم می‌زد. دو سال پیش هم با یکی از دخترهای شرکتی که توش کار می‌کرد رفت توی رابطه و بعد از سقط شدن بچه‌شون دوباره از هم جدا شدن و بعد از اون تصمیم گرفت بعد از اینکه از سرکار میاد، توی بچه‌داری به سوکجین عزیزدلش کمک کنه.

دوقلوها با دیدن پدر و عموشون تهیونگ رو رها کردن و به طرف جونگکوک و جونگمین دویدن. جونگکوک هانا و هامین رو بغل کرد و جونگمین هم جه‌میون و جوکیونگ در آغوش گرفت.

×× اوه خداروشکر که اومدی جونگکوک. عه جونگمین تو هم اومدی؟ فکر کردم امروز مراسم غسل تعمید داری؟

جونگمین گونه‌ی جه‌میون رو بوسید و بعد یکی از بچه‌ها رو پایین گذاشت.

× کنسلش کردم.

تهیونگ سری تکون داد و به پشت شونه‌ی جونگکوک نگاه کرد.

×× مثل اینکه یونگی هم اومد. دست یونمین و یونجون هم توی دستشه. اوه یونمینو ببین، خیلی شبیه خودشه.

هانا و هامین با دیدن یونمین که یه پسر بچه‌ی چهار ساله بود خودشون رو تو بغل باباشون تکون دادن تا پایین برن و با بهترین دوستشون بازی کنن. جونگکوک دخترهاش رو پایین گذاشت و خودش با یونگی که قبل رها کردن دانشگاه استادش بود احوال پرسی کرد.

بعد از اینکه همه جمع شدن و برایت و وین هم که دوباره بهم برگشته بودن بهشون ملحق شدن و چند نفر دیگه از دوست‌هاشون هم اومدن، مراسم اصلی شروع شد و خدمتکارها کیک‌ سه طبقه‌ی طلایی سفیدی که تدارک دیده بودن رو آوردن و بعد از اون برق‌ها کم شد و یه نورپردازی لایت جاش رو گرفت.

جونگکوک با کت و شلوار مشکی و فیت تنش که بدن ورزشکاریش رو به رخ می‌‌کشید انتهای سالن ایستاده بود و منتظر بود تا در سالن باز بشه.

در تالار با حالت باشکوهی باز شد و جئون سوکجین، با موهای قهوه‌ای و کت و شلوار جیگری رنگش وارد شد و اونجا بود که نفس‌های همه توی سینه‌هاشون حبس شد. جونگکوک با لبخند جلو رفت و مثل جنتلمنی که بود دستش رو دراز کرد و از همسرش تقاضای رقص کرد.

سوکجین زیباترین و دلنشین‌ترین لبخند جهان رو روی لب‌های صورتی و خوش‌ رنگش نشوند و دستش رو توی دست‌های تتو شده‌ی جونگکوک قرار داد.

تمام زوج‌ها دو به دو شدن و با آهنگ لایتی که پخش می‌شد شروع به رقصیدن کردن. حتی هانا هم پیش عمو تهیونگش رفت و تهیونگ بغلش کرد تا باهم برقصن.

جونگکوک نگاه پر عشقش رو به چشم‌های زیباترین فرد جهان دوخت و بعد از اینکه تار موی همستر رو پشت گوشش داد لبخند زد.

_ خیلی پرفکتی جئون سوکجین.

مو قهوه‌ای لبخندش رو پررنگ‌تر کرد و لب‌هاش رو روی هم فشار داد.

+ وی آر ده پرفکت مچ.

جونگکوک تک خنده‌ای کرد و دوباره سرش رو بالا آورد.

_ آره. ما کاپل پرفکتی هستیم. موافق نیستی یوبو؟

+ موافقم عزیزم. من خوشبخت‌ترین فرد جهانم چون تو و بچه‌هامون رو دارم. و البته دوست‌های فوق‌العاده‌مون که مثل خانواده می‌مونن.

جونگکوک خم شد و بوسه‌ای از لب‌های همسرش گرفت.

_ برای آخر هفته بلیط رزرو کردم. پنج روزه می‌ریم ججو و برمی‌گردیم. قبل برگشتنمون مامان و بابا رو هم می‌بینیم. می‌دونم دلت براشون تنگ شده.

سوکجین سرش رو روی سینه‌ی همسرش گذاشت و نفس عمیقی کشید. هنوز باور نمی‌کرد پارسال پدر جونگکوک رو از دست داده بودن و دلش می‌خواست که سر مزار آقای جئون هم برن.

+ عالی می‌شه اما بچه‌ها-

_ با تهیونگ می‌مونن. جیمین هم هر روز بهشون سر می‌زنه. فقط پنج روزه. می‌دونی چند وقته باهم از اون تعطیلات‌هایی که فقط سکس کنیم نداشتیم یوبو؟

+ خیلی منحرفی. می‌خوای منو ببری تعطیلات لذت ببرم یا برده‌ی جنسیت بشم؟

جونگکوک سرش رو نزدیک گوش همستر برد و لبش با گوشواره‌ی ظریف سوکجین برخورد کرد.

_ برده‌ی جنسیم بشی.

سوکجین مشتی به سینه‌ی عضلانی پسر بزرگتر زد و پشت چشمی براش نازک کرد.

جونگکوک مشت کوچیک همستر رو گرفت و بعد از بوسیدنش دستش رو پایین برد.

_ دلم برای یه چیزی خیلی تنگ شده.

سوکجین نگاه پر عشوه‌ای به شوهر خوشتیپش انداخت و زمرمه کرد:

+ برای چی؟

_ اینکه منو دوباره هیونگ صدا کنی. درسته من شوهرتم اما در درجه‌ی اول هیونگتم.

مو هلویی با ناز خندید و دست‌هاش رو دور گردن شوهرش حلقه کرد و این بار نوبت اون بود تا لب‌های براقش رو کنار گوش جونگکوک ببره.

+ شاید وقتی توی ججو دستامو هند کاف کردی و دیکتو که براش احترام ویژه‌ای قائلم داخلم فرو کردی، چیزی که دوست داری رو ازم بشنوی. جونگکوک هیونگ.

جونگکوک دستش رو دور کمر سوکجین حلقه کرد و محکم لب‌هاش رو بوسید.

_ نظرته بپیچونیم و همین امشب تعطیلاتمونو شروع کنیم؟

+ بکنیم.

_______________

اوه مای فاکینگ گاد!
هنوز باورم نمی‌شه که تموم شد!

من الان واقعا احساساتی شدم. تمام خاطره‌های خوبی که شما برام از مستر ایکس ساختید جلوی چشم‌هامه و دلم می‌خواد همه‌تون رو بغل کنم.

می‌تونم به جرعت بگم بعضی از بهترین لحظات زندگیم رو با نوشتن مستر ایکس تجربه کردم. این جونگکوک و جین رو خیلی خیلی دوست داشتم و خودم هم باهاشون رشد کردم. حتی بعد از گذشت ده سال باز هم قاب زندگیشون زیبا بود. زندگی همه‌شون درواقع.

ممنونم از تک تک شماهایی که تا الان و تا اینجا کنارم بودید.
و معذرت می‌خوام از همه‌ی کسایی که بابت آپ دق دلی کشیدن.
می‌دونید من الان پتانسیل گریه کردن رو هم دارم حتی. سو دراماتیک!
اما حقیقت اینه که واقعا خوشحالم.
دومین فیکی که خودم نوشتم رو تموم کردم و این حس فوق‌العاده‌ایه.

یه زمان‌هایی فکر می‌کردم مستر ایکس هیچوقت تموم نمی‌شه اما..آره، ما الان اینجاییم؛ تو پارت پایانی مستر ایکس.
اما این باعث نمی‌شه من فراموشش کنم. همونطور که تک تک ریدرام تا آخر یادم می‌مونن.

روز اولی که این فیکو آپ کردم، قشنگ یادمه یدونه ریدر داشتم. و اصلا فکر نمی‌کردم یه روزی خانوادمون انقدر بزرگ بشه.
این رو مدیون شماهام.
همه‌تون عزیزای دلم منید و خواهید بود.

مستر ایکس که تموم شد،
اما هنوز یه عالمه فیک هست که می‌خوام بنویسم. همه یه آخرین فیک دارن و مال من 99999 اُمی خواهد بود.
توی فیک‌های بعدیم بازم در کنار هم هستیم.

عاشقتونم‌،
ببخشید زیاد حرف زدم..خیلی ذوق داشتم،
و
خداحافظ💚

Continue Reading

You'll Also Like

6.9K 1.3K 17
چی میشه اگه پارک جیمینی که بخاطر ظاهرش هیچ جا بهش کار نمیدن یکی مث مین یونگی که به پسرا میل داره به پُستش بخوره؟ ژانر : عاشقانه / اسمات / معمایی / L...
4.6K 1.1K 6
احمق بودم که رهات کردم ، ولی حالا فقط برای تو این جام . اسم : برای ماندن در کنار تو ژانر : امگاورس،امپرگ،عاشقانه کاپل : kookmin خلاصه فیک در پارت ا...
264K 34.3K 52
Vkook [completed] -من از ماشینت سواری گرفتم کیم... -میتونستی با صاحبش انجام بدی جعون... ... -ازت خواستم بمونی... -اره ازم خواستی... اما قرار نیس خواس...
1.3K 366 15
مینی فیک‌ : تور‌ کاپل‌ : یونجین خلاصه جین یه تور‌ لیدر که الان سه ماهی هست یه مرد همه ی تور هاش‌ رو شرکت می‌کنه و نمی‌ذاره کسی به لیدر تور نزدیک بش...