🍷Vampire

By jiho85

55.1K 7.2K 1.3K

🍷 فن فیک خون اشام🍷 🕯اسم داستان:Vampire 🕯ژانرها: رمنس/تخیلی/اسمات/فانتزی/ 🕯رده سنی:+۱۸ 🕯️ وضعیت آپ: نامع... More

part 1
part 2
part 3
part4
part 5
part6
part 7
part 8
part 9
Part 10
part 12
part 13
Part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
33معرفی ^°^33
part 34

part 11

2K 287 23
By jiho85


افتاب سخاوتمندانه به اطراف نور میبخشید اما همه راضی نبودن
کوک غرلندی کرد و پتو رو بیشتر روی سرش کشید اما صدای خنده کسی باعث شد روی تخت نیم خیز شه لای چشماش رو باز کرد و وقتی متوجه شد کسی توی اتاق نیست فهمید صدای خنده ها از بیرون میاد
با کنجکاوی از روی تخت بلند شد و از پنجره سرکی به بیرون کشید

صدای خنده ها متعلق به جیهو و یونگی بود اونا بلند بلند میخندیدن و میان خنده هاشون حرف های نامفهومی میزدن
=اخ اخ صورتشو دیدی...عین گچ ...سفید شد
+تا بهش گفتم....بچت عاشق شده... داشت سکته میکرد جرررر

اول پوکر به اونا نگاه کرد اخه کجای حرفاشون خنده داشت اما با متوجه شدن حرف اونا با بهت برگشت اما همین که خواست حرکت بکنه به جای گرمی برخورد و با پیچیدن دست گرمی دور بدنش متوجه شد اون کسی نیست جز کیم تهیونگ

کوک ترس رو توی تک تک سلولاش حس کرد  اون مطمئن بود تهیونگ کافی یک کلمه بگه تا کوک تشنج کنه و بعد از اون به دیار باقی بپیونده
_بابت این چند روز متاسفم کوک
کوک نفس حبث شدش رو بیرون داد و دست های خشک شده کنارش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد این حالت لعنتیشون باعث میشد افکار بدی توی ذهن کوک ریشه بزنن اما حالا وقت خیال پردازی نبود

÷منم متاسفم دد....قول میدم دیگه بدون گفتن به تو از خونه بیرون نرم
تهیونگ لبخندی زد و سرش رو توی گودی گردن کوک فرو کرد

نفس کوک لحظه لی بابت اینکار بند امد اما وقتی متوجه شد که تهیونگ تشنس و داره خودشو کنترل میکنه تا کوک رو گاز نگیره لبخندی از شیطنت زد و با دستاش سر تهیونگ رو به شاهرگش فشار داد

تهیونگ نالیید
-نکن کوک تشنمه
÷ددی یکم از خون من بخور

تهیونگ نالیید و با خودش فکر کرد چی باعث میشه تا در برابر کوک انقدر ناتوان باشه
دندون های نیشش حصابی تیز شدن بودن و گز گز میکردن و توی اتاق صدایی جز تپش قلب کوک شنیده نمیشد

~~~~~~~~~~~~~~~
با خوشحالی روی صندلی نشست و بدون محلت به غذای روی میز حمله کرد
مزه غذا های سوکجین انقدر خوشمزس که کوک حاضره بیخیال همچی بشه تا فقط یکمی از اون رو مزه کنه

با صدای صرفه کسی  سرش رو بالا اورد و تازه متوجه شد نگاه همه روی اونه
به جیهو نگاه کرد که به طور نامحسوسی داره با یقیش ور میره کوک متوجه نشد مگه چیکار کرده بود
$کیم تهیونگ هزار بهت نگفتم اگه خون احتیاج داشتی این بچه رو گاز نگیر

با لحن  عصبی جین کوک تازه فهمید بد جور حواس پرتی کرده و دکمه یقیه لباسش رو نبسته و جای دندون های تهیونگ معلوم شده
جیهو  که فهمید کوک تازه متوجه اشتباهش شده سعی کرد بحث رو عوض کنه اما بدتر گند زد
=میدونستید کوک عاشق شده؟! کوکی کوچولو داره بزرگ میشه

قیافه متعجب افراد خانواده و قیافه درهم و ناراحت تهیونگ به جای اینکه ناراحتش کنه خوشحالش میکرد این نشون میداد این خانواده چقدر به اون وابسته اند
÷اره من عاشق شدم

جیهو با بهت به کوک نگاه کرد هر لحظه اماده بود تا اون حرف جیهو رو‌ انکار کنه ولی انگار این پسر قراره امروز دهن همه رو صاف کنه یونگی نگاهی به برادر درموندش مادر پدر وانموندش هسو به شدت خوشحال و جیهو بهت زده خیره شد

÷اون خیلی خوشگله رنگ‌ موخاش سفیده و دندونای خرگوشی داره
جیهو ابروش رو بالا انداخت
=اسمش چی هست ؟این دختر خوشبخت!!
÷نمیدونم اسم نداره
=چیییی؟!
کوک لبخند شیطونی زد و گفت
=اخه اون خرگوشه یه خرگوش که حرف نمیزنه
بعد از حرف کوک اولین کسی که زد زیر خنده یونگی بود بعد از اون تهیونگ هم خندید

و بعد خنده های اون دو تا بود که ناخداگاه بقیه رو هم به خنده می انداخت
بعد از مسخره بازی هایی که سر ناهار درآوردن تصمیم بر این شد که بیرون برن و در فضای باز و سرسبز کناخر قصر کمی وقت بگزرونن

کوک با خوشحالی دوید و از حس خیسی چمن های زیر پاش لذت برد بوی گل های بهاری ،خیسی چمن و نسیم ملایم  چیزهایی که کوک رو وادار میکنه تا از منظره روبه روش لذت ببره ‌


نفس عمیقی کشید و روی سبزه های نم دار دراز کشید و به اسمون آبی که در کنار شکوفه های صورتی رنگ درخت گیلاس ترکیب زیبایی درست کرده بودن خیره شد

اما با حس کردن اینکه دو نفر کنارش دراز کشیدن با تعجب سرش رو به چپ و راست چرخوند تا اون ها رو نگاه کنه

جیهو طرف چپش دراز کشیده بود و دشمن خونیش هسو طرف راستش
ناخداگاه کنی از هسو فاصله گرفت و به جیهو نزدیک تر شد

÷چیشد که امدین اینجا
=کوک دقت کن عزیزم اینجا یه مکان عمومیه
=مکان عمومیه جای زیادم داره دقیقا امدین کنار من
=خب منظره خوبش اینجاست زیر درخت گیلاس
کوک خواست چیزی بگه که هسو به حرف امد
¥من میخواستم باهات حرف بزنم کوکی

کوک با حالتی چندشی صورتش رو جمع کرد همه  اون همین طوری صدا میکردن اما چرا وقتی از دهن هسو میشنیدش چندشش میشد
÷چی میخوای بگی؟!

کوک با همون قیافه چندش گفت و سعی کرد به یچیز دیگه فکر کنه تا حالش بهتر بشه
¥خب باید تنهایی صحبت کنیم
جیهو غرغر کنان از جاش بلند شد و به طرف جمع خندان اون طرف درخت تنومند رفت
به محض اینکه جیهو نشست یونگی در گوشش‌ پچ پچ کرد

+درباره چی حرف میزدین؟!
جیهو نگاهی به تهیونگ که داشت چوب ها رو جمع میکرد تا اتیش درست کنه کرد و گفت
=هسو گفت میخواد خصوصی حرف بزنه پس منو محترمانه پرت کرد بیرون

یونگی ریز ریز خندید گفت
+امروز حصابی کفری هستی لی جیهو
=کفری مال یه لحظش... این از صبح که ضایع شدم اینم از الان که دختره بیشعور پرتم کرد بیرون من می‌دونم اگه کوکی با این تنها باشه نقشه قتل دختره رو میکشه....

یونگی به نشانه فکر کرد دستش رو به چونش زد و بعد گفت
+شاید بتونم کاری کنم که بره
جیهو ابروش رو بالا انداخت و دستاش رو توی سینش جمع کرد
=اوکی بزار ببینم چه میکنی مین یونگی
+سر چی شرط میبندی  که من بیرونش میکنم
=اگه تو بیرونش کنی هر چی تو بگی و اگه نتونستی هر چی من بگم

یونگی که به برد خودش اعتقاد زیادی داشت دستاش رو به نشونه اوکی بالا اورد و بعد خطاب به پدرش گفت
+پدر...جین کجاس؟!
نامجون عینک معالعش رو از چمشش دراورد و کتاب قرمز  و بزرگی که  میخوند رو بست و گفت
$توی اشپزخونه گفت میخواد  عصرونه درست کنه
یونگی سری به نشونه تأیید نشون داد و گفت
+هسو تا کی میخواد اینجا بمونه؟!
نامجون اخم کرد و گفت
$اون مهمونه یونگی....
+من فقط سوال پرسیدم نگفتم بفرستیمش خونش که....

قبل از اینکه نامجون چیزی بگه صدای کوک امد که جفت پا پریده بود وسط اونا
÷کی رو بفرستیم خونش
جیهو با تعجب نگاهی به کوک کرد که با ارامش خاصی کنارش نشسته
+هسو

=یه لحظه واستا ببینم پس هسو کو
کوک لبخند معصومی زد و با تیله های براقش رو به همه گفت
÷گفت یه کار ضروری براش پیش امده و باید بره گفت که من از طرفش از شما عذرخواهی کنم
تهیونگ که تازه به جمعشون امده بود با تعجب گفت
-از کی عذرخواهی کنی؟!

کوک  لبخند معصوم دیگه زد گفت
÷من نه هسو گفت کار داره و باید بره پس به جاش من از طرف اون از شما معذرت می خوام
تهیونگ اهانی گفت و روی زمین نشست تا  با چوب هایی که جمع کرد اتیش درست کنه

جیهو اب دهنش رو قورت داد و نزدیک گوش کوک زمزمه کرد
=با اون دختر بیچاره چی کار کردی کوک؟!
کوک با چشمای تیله ایش و لب های اویزون رو به نوناش لب زد
÷کاریش نکردم نونا
= برا من قیافه معصوما رو در نیار من میدونم چه لبخند  شیطانی پشت این لبخند معصوم توعه
کوک هم به تبعیت از جیهو سرشو خم کرد و در گوشش زمزمه کرد
÷فرستادمش خونه خودشون

همون موقع بود که جین با چای و کوکی های مخصوصش سر رسید
¢چی دارین دم گوش هم پچ پچ میکنید
جیهو  لبخند ضایع ای زد و سریع از جاش بلند شد و گفت
=میرم گیتار کوک رو بیارم تا برامون اهنگ بخونه تو این عصر بهاری دلنواز اهنگ میچسبه
-اوه اره فکر خوبیه ممنون نونا
جیهو پا تند کرد و به سکت قصر دوید
+خب خب استاد حالا چی میخونی برامون

کوک لبخند خرگوشی زد و گفت
÷نمیدونم یهویی شد چی دوست دارین بنوازم براتون
تهیونگ خندید گفت
-اوه به این درجه از معروفیت رسیدید که یکی از اهنگ های خودتون رو بزنید
کوک لبخند ارام بخشی زد و با سر تایید کرد
بلاخره بعد چند دقیقه صحبت کردن راجب اهنگ جیهو از راه رسید و گیتار رو به دست کوک داد و خودش روی صندلی نشست

کوک نفس عمیقی کشید و جای گیتار رو توی دستش   درست کرد اگه الان  گیتار بلد بود همش به خاطر یونگی هیونگش بود پس باید جواب زحمت های یونگی  رو میداد

暗闇さえも So beautiful
تاریکی ای که ما میبینیم خیلی زیباست

僕を信じてほしい
ازت میخوام که به من باور داشته باشی

まっすぐに君だけを見て
من مستقیم و فقط به تو نگاه میکنم

どこにも行かないように
تا هرگز از اینجا نری

この先に何が待ち受けても
هرچی هم که در انتظار ما باشه،

遠くまで見つめるその向こう
من فقط به اینده ی دور نگاه میکنم

君がくれた場所は今も
جایگاهی که به من دادی

心の拠り所でいるのさ
هنوز هم تکیه گاه منه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
های جیهو صحبت میکنه🌝
ببخشید اگه دیر شد🥺 از این هفته تا دو هفته بعدش رو کاملا امتحان دارم😫
مطمئنم درک میکنید چون وعضیت همه همینه😂🤌🏻
اپ میکنم ولی ممکنه به موقع نباشه😬
یه پارت اشنایی با شخصیت هام میزارم😅یکمی دیر ولی چون میترسیدم اپانسیول بشه تا حالا نذاشتم🙂پس لطف کنید برید به اونم سر بزنید با تشکر🥺😘
به خاطر ووت هاتونم خیلی ممنون 🙂💗
I Love you 😘❣️

Continue Reading

You'll Also Like

4.4K 998 31
کوبش ماهیچه ای خیس در بند زندانی با میله هایی به رنگ سفید که تنگ و باز میشد و آهنگی از زندگی و بخاری از تازگی ساتع میکرد گوشت ، پوست ، گرما ، خون...
2.7K 472 18
تهیونگ دورگه ای نیم خون آشام و جادوگر که برای اینکه بتونه وارد اجتماع انسان ها بشه شخصیت واقعیش رو با ماسکی بپوشونه با از خطرات احتمالی حفظ بشه ژانر:...
72.3K 14.7K 85
تهیونگ خون آشامی که به اجبار باید برای مدتی داخل قصر گرگینه ها زندگی کنه ! آیا نفرتش از گرگینه ها به عشق تبدیل میشه؟! نام فیک: عشق و نفرت ♠️♥️ کاپل ا...
53.8K 5.9K 30
جونگ کوک یه بچه ی 15 ساله است که طی یه تصمیم احمقانه از باری که به زور فرستاده میشد تا برای مردم برقصه فرار میکنه اون توی سرمای زمستون با لباس نازک...