🍷Vampire

By jiho85

54.3K 7.1K 1.3K

🍷 فن فیک خون اشام🍷 🕯اسم داستان:Vampire 🕯ژانرها: رمنس/تخیلی/اسمات/فانتزی/ 🕯رده سنی:+۱۸ 🕯️ وضعیت آپ: نامع... More

part 1
part 2
part 3
part4
part 5
part6
part 7
part 8
part 9
part 11
part 12
part 13
Part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
33معرفی ^°^33
part 34

Part 10

2.1K 294 29
By jiho85


÷خب پشمک های متحرک
+پشمک؟!
=اونم از نوع متحرکش
÷یااااا جلسه مهمه پشمک جان ها

قضیه از چه قراره؟!
خب از این قراره که خانواده کیم (تهیونگ و پدر مادرش بعلاوه هِسو ) برای مراسمی از قصر خارج شدن و چون فکر میکردن کوک مریضه یونگی و جیهو رو کنارش گذاشتن البته که تهیونگ خیلی اصرار کرد که به جای اون یونگی بره اما در اخر این تهیونگ بود که با کول باری از غم رفت و بچه عزیزش رو تنها گذاشت

حالا یونگی و جیهو توی اتاق کوک نشسته بودن و وسط یه جلسه خرگوشی مهم بودن
+انقدر به من نگو پشمک خرگوش روانی من کجام پشمکه
÷خو هیونگ تو یه پیشولی کیوتی نونا هم یه قورباغه پشم داره
جیهو جیغ کشید و با بالشت دم دستش چند باری محکم به کوک زد

= بی ادب من قورباغم خرگوش هار
یونگی که نمیدونست از لقبی که به خودش نسبت داده شده بود گریه کنه یا از  فرط مسخره بودن لقب جیهو بخنده فقط چند صرفه مصلحتی کرد و گفت
+ اروم باشین جلسه  مهمه
کوکی نیشخندی زد و دفترچه‌ای که روی میز بود رو برداشت و به دست گرفت

÷افرین پیشولی
=کوک قبول نی اون پیشولی باشه بعد من  قورباغه اونم از نوع پشم دارش اصلاااا قورباغه ها که پشم ندارن
÷یس دتس رایت نونا با جوجه اردک زشت چطوری؟! اون هم پشم   داره هم خوشگله !!
جیهو چشم چرخوند و با پا ضربه به ساق پای یونگی زد که از فرط خنده سرش رو تو بالش روی پاش فرو کرده بود

کوک لبخند خرگوشی زد و گفت
÷خب خانم ها آقایان موضوع  جلسه امروز ما سوزوندن کون کیم تهیونگ کبیر است
یونگی چند تا صرفه کرد تا خندش بند بیاد و به خودش مسلط باشه پس جیهو جاش سوال پرسید
=ببخشید رئیس بان بان چرا ما قصد داریم کون کیم تهیونگ کبیر رو بسوزونیم؟!

کوک چشم چرخوند
÷از دنیا عقبی جوجه ادرک زشت... این مردک جذاب لعنتییییی دو روز فاکی به من بی محلی کرد چون من یه ماه تمام هر روز با یونگی هیونگ میفرتم بیرون و  غروب برمیگشتم ایشون به غرورش بر خورد و مثل بچه ای در گهواره به برادر بزرگتر خویش حسودی کرده و ما با هم یک دعوای حصابی داشتیم پس از ان دو روز بی محلی کرده و تازهههه بعد از ان با ان عنتر بانوی خودشیفته گرم گرفته و حسادت مرا به چپ خود میگیرد و منکه دگر نمیتوانم ساکت بِنشینَم امروز برای عدل عدالت خویش برخاسته و  بانگ فریاد برداشته....

قبل از اینکه کوک متن حماسه برانگیزش رو تمام کن یونگی گفت
+ فهمیدیم بابا فهمیدیم حالا بگو نقشت چیه
کوک چشم غره رفت و گفت
÷یون  هیونگ الان برم به مامانت بگم وسط حرف من پریدی

یونگی با چشمای بزرگ به لبخند شیطانی کوک نگاه کرد و توی ذهنش به غلط کردن افتاد همه میدونستن جین چقدر کوک رو دوست داره حتی بیشتر از پسراش یه کلمه کافی بود تا جین قصر  رو برای کوک به اتیش بکشه البته که تمام خانواده کیم عاشق کوک بودن و حاضر بودن براش هر کاری بکنن اما انگار این حس تو تهیونگ و جین فراتر از بقیه بود

+ببخشید رئیس بان بان
کوک نیشخند خودش رو جمع کرد و خیلی جدی گفت
÷مشکلی نیس پیشولی بخشیدمت
کوک دفترچه اش رو باز کرد و خیلی جدی گفت
÷ خب نقشه من اینه...تا میتوانیم به کیم تهیونگ نشان دهیم که  مزه بی محلی و حسادت چه مزه شیرینی است

جیهو که حصابی   تو نقشش به عنوان منشی کوک فرو رفته بود گفت
=رئیس بان بان میشه نقشتون رو‌ پلن پلن بگین دارم یاداشت می‌کنم
÷باشه منشی لی
پلنa) کوک سرما خورده و یه مریض سرما خورده به چی احتیاج داره؟!
+خواب؟!
=غذا؟!
÷نه  پشمک های خنگ به توجه نیاز داره توجه
یونگی و جیهو سر تکون دادن و منتظر ادامه حرف کوک موندن
÷ داشتم میگفتم تو‌ پلن a  کوک همه  توجهات رو به سمت خودش میکشه و تهیونگ تا میتونه باید ناز بچه عزیزش رو بکشه در پلن بعدی من جیمین هیونگ رو احضار کرده و تمام وقت رو کنار اون میگزرونن تا بفهمه که حسادت چه مزه ای میده

کوک با یادآوری چیزی با حرص دفتترش رو به زمین کوبید و گفت
÷ مرتیکه زبون نفهمممم هزار بار بهش گفتم از اون عنتر بانو خود شیفته  خوشم نمیاد بهش نزدیک نشو دوباره عین یه گوشکوب میره میچسبه من  زن بابا نخوام باید کی رو ببینم
یونگی و جیهو که کمی از حالت عصبی و حرصی کوک گورخیده بودن با هم لب زدن
+&=خدا به دادمون برسه

کوک خودش رو جم جور کرد و گفت
÷خب پلن های مورد نظر همینه کسی سوالی چیزی نداره؟!
=ببخشید رئیس؟!
÷چیه جوجه اردک زشت
=اگه لو بریم چی میشه؟!
÷چیز خاصی نمیشه فقط اگه من لو برم همه با هم لو میرین
جیهو با بهت به قیافه شیطانی کوک خیره شد و یونگی از ترس فاش شدن کارا هایی که کرده اب دهنش رو قورت داد کوک قیافه معصومی به خوش گرفت

÷خب کسی سوالی چیزی  داره؟!
+نخیر ممنون کاملا مفهوم بود
=بله بله کاملا متوجه شدیم
÷خوبه حالا هم برین بیرون میخوام استراحت کنم
+ببخشید😳استراحت؟!
کوک چشم چرخوند و گفت
÷ادم مریض چیکار میکنه یونی هیونگ
+توجه
کوک جیغ جیغ کنان گفت
÷ نهههه هیونگ اون نیاز مریضه یه مریض استراحت میکنه استراحتتتتتتت

یونگی گوشاش رو گرفت و سریع از اون اتاق شیطانی به بیرون دوید جیهو اهی کشید و جلو رفت و پتو رو روی بدن پسر که حالا خودش رو به خواب زده بود تنظیم کرد و اروم از اتاق خارج شد و درو پشت سرش بست

~~~~~~~~~~~~~~~~~
جیهو هیوج ها رو ریز ریز خورد کرد و توی قابلمه‌ ریخت و همزمان به یونگی گوش میداد
+مثل بچه ها حسودی کردن به جا اینکه مثل ادم باهم حرف بزنن برا هم نقشه میکشن

جیهو  خم شد تا زیر گاز روشن  کنه گفت
=کوک یه بچه۱۵ سالس که جز حسادت و لجبازی چیز دیگه بلد نیس اون تهیونگ  که خیر سرش کلی عمر کرده اما سواد بچه داری صفر مگه اینکه یکمی از مامانتون یاد بگیره

+یجور میگه انگار خودت بچه داشتی
=نه خب..ولی زنم حس مادرانه دارم
+ببخشید من فکر کردم تو مردی نمیدونستم زنی
یونگی با بی حوصلگی به جیهو تیکه انداخت و جیهو با خنده گفت

=از وقت خوابت گذشته برو کنار کوک بگیر بخواب
یونگی که با یادآوری خواب عشق دیرینش خوشحال شده بود گفت
+چرا کنار کوک
= مثلا بگیم کوک تب داره و تو پیشش بودی تا تبش بیاد پایین

یونگی خمیازه دیگه کشید و گفت
+نمی‌فهمم چرا داریم کمکش میکنیم
=چون از ما آتو داره😫
یونگی خمیازه دیگه کشید و گفت
+نکته خوبی بود
= بسته دیگه برو بخواب اینقدر خمیازه کشیدی مگس رفت تو  غارت
+ببخشید غار مگه در قسمت تحتانی نیست
=🌝مستر یونگی میشه از جلو چشمام دور بشی تا با همین چاقو قسمت تحتانیت رو گشاد نکنم

یونگی با ترس اب دهنش رو قورت داد و گفت
+خو من خوناشامم نامصب چجور بخوابم
= تا الان که داشتی  دهنت رو مثل غار علیصدر باز میکردی خون آشام  نبودی بعد  یهو چیشد خون اشام شدی؟!

+بحث کردن با تو اخرش به خون و خونریزی متصل میشه من رفتم پیش کوک
جیهو چیزی نگفت و با چاقوی تو دستش مشغول به خورد کردن سبزیجات شد

یونگی که هم دید جیهو نشغول درست کردن غذا برای کوکه شونش رو بالا انداخت و پله ها قصر بالا رفت تا به اتاق کوک برسه
_-_-_-_-_-_-_--_-_-_-_-_-_-_-_-_
وقتی صدای بسته شدن در رو شنید پتو رو از روش کنار زد و روی تخت نشست
کلافه و خسته بود اما نمیدونست چرا
شاید به خاطر اتفاقات اخیر بود...شایدم ذهنش انقدر از چیزای جدیدی که فهمیده بود پر بود که داغ کرده بود

بدون اینکه از جاش بلند شد دستش رو دراز کرد و پنجره اتاقش رو باز کرد
نسیم بهاری که به صورتش خورد باعث شد با لذت چشماش رو ببنده و لبخند کوچکی بزنه

چند روز دیگه درخت ها شکوفه میدادن و گل ها زیبا تر از همیشه شکوفا میشدن اونوقت اینجا عین یه تیکه از بهشت میشد

وقتی که نیسم بهاری سخاوتمندانه میوزید و گلبرگ ها از شادی می‌رقصیدن دنیا نشون میده که گاهی اوقات اونقدرام بی رحم نیست.....
به طرف میز تحریرش خم شد و دفتر و مداد طراحیش رو برداشت از روی تخت بلند شد و صندلی میز تحریرش رو روبه روی پنجره گذاشت

روی صندلی نشست و بی هدف شروع کرد به نقاشی کشیدن
گاهی اوقات مسیر های بی هدف بهترین مسیر هان فقط کافیه چشمات رو ببندی و به قلبت رجوع کنی
بی هدف مداد روی کاغذ میکشید و زیر لب اواز میخوند
Isn’t it lovely, all alone
قشنگ نیست ؟ تنهای تنها بودن

Heart made of glass, my mind of stone
قلبم از شیشه است و مغزم از سنگه

Tear me to pieces, skin to bone
منو تیکه تیکه میکنه ، از پوست تا استخونم رو
Hello, welcome home
سلام ، به خونه خوش اومدی

Looking for a better place
دنبال یه جای بهتر میگردم

Something’s on my mind
یه چیزی ذهنمو مشغول کرده

Always in my head space
همش تو مغزمه

صدایی توی مغزش پلی شد
بهم بگو چی اذیتت میکنه؟!
چی باعث شده آشفته باشی؟!
چشماش رو بست و اهمیتی به ریزش اشک هاش نداد
چرا من باید عاشق اون بشم؟!

چرا اینقدر خیره کننده ای؟!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یونگی اروم  درو بست و بعد با ذوق زیادی از پله ها پایین رفت باید به جیهو میگفت که کوک عاشق شده
🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️🕯️
های گایز جیهو صحبت میکنه🌝

نه به اول پارت نه به اخرش نویسندتون یه سادیسمی روانی میباشد😂😂🌝

عه دیدین چیشد کوکی عاشق ددیش شده🌝

منم رو این ایمجویه کراش زدم🌝

اهنگLovely بیلی بدجوری عشقه🌝

نظر شما راجبش چیه؟! وقتی بهش گوش میدین چه حسی بهتون دست میده؟!🤔✨

سوالی راجبم دارین بپرسین پاسخ خواهم داد🌝
بابت ووت و کامت ها هم ممنون 🥺💜✨
اپ بعدی جمعه🌝✨

Continue Reading

You'll Also Like

22.3K 3.8K 24
دو برادر یکی انسان یکی یه خوناشام خاص دنبال یه مکان امن برای همدیگه میگردن کاپل:کوکوی..سپمین...نامجین کاپل فرعی:چانبک تاریخ شروع:4\12\1400 تاریخ پایا...
22.3K 6.7K 52
─نام فیکشن:࿐🐺ENCOUNTER🐺࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: امپرگ، اسمات، خون‌آشامی گرگینه‌، رومنس، فانتزی ─نویسنده: ᴋɪᴍɴɪᴇʟʟᴇ88 ─مترجم: ꜱᴇʙᴀꜱᴛɪᴀɴ ─روز آپ: 5...
6.2K 822 14
کیم تهیونگ. خون آشام اصیل و رئیس باند بزرگ KM. اون به خون آشام جدی ای که به هیچ کسی رحم نداره معروفه. اون یه باغ مخفی داره که داستان ما از اون باغ شر...
4.1K 958 31
کوبش ماهیچه ای خیس در بند زندانی با میله هایی به رنگ سفید که تنگ و باز میشد و آهنگی از زندگی و بخاری از تازگی ساتع میکرد گوشت ، پوست ، گرما ، خون...