𝔜𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣

By merilakkk

66.8K 13.4K 5K

ℕ𝕒𝕞𝕖 ๛ 𝔜𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ ℂ𝕠𝕊𝕡𝕝𝕖 ๛ 𝕀𝕖𝕜𝕒𝕚⚣ 𝔟𝕖𝕟𝕣𝕖 ๛ 𝕠𝕞𝕖𝕘𝕒𝕧𝕖𝕣𝕀𝕖 , 𝕀𝕞𝕊𝕥... More

⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 1â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 2â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 3â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 4â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 5â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 6â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 7â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 8â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 9â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 10â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 11â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 12â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 13â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 14â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 15â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 16â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 17â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 18â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 19â«ž
⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 20â«ž
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 21❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 22❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 23❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 24❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 25❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 26❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 27❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 28❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 29❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 30❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 31❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 33❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 34❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 35❖
❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 36❖ᵉⁿᵈ
⫷𝔞𝕗𝕥𝕖𝕣 𝕀𝕥𝕠𝕣𝕪⫞

❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 32❖

1.8K 349 102
By merilakkk

🔞Smut warning🔞

پشت سر سهون ، جونگین ماشینش رو توی پارکینگ پارک کرد و آروم ‌پیاده شد.
همونطور دنبال سهونی که با قدمای بلند به سمت در خونه حرکت میکرد ، دوید.

سهون در رو باز کرد و جلوی در منتظر شد تا جونگین هم به در برسه.
با رسیدنش هر دو وارد خونه شدن.
جو سنگین و معذبی بینشون رو گرفته بود که بیشتر تقصیر جونگین بود.
چون با رسیدن و دیدن جعبه ی سی تایی کاندوم فهمیده بود برای چی اونجاست!

سهون هم فقط به واکنش های امگا نسبت به همه چیز پوزخند میزد.
به خصوص وقتی توپک ها تو معرض دیدش قرار گرفتن.

عاشق اون نگاه ترسونی شده بود که وقتی به وسایل سکس میخورد ترسون تر میشد.
میدونست که جونگین با دیدن اون ها احتمالاً به فکر فرار افتاده و داره تو مغزش هزار تا سناریو میچینه که از زیر این روز فوق العاده در بره.

پس سمتش رفت و حواس امگایی که به وسایل روی میز بود به خودش پرت کرد.
دستش رو تو موهای امگا فرو برد و بهمشون ریخت ، همون لحظه نگاه عجیب جونگین به جای وسایل روی میز به چشمای سهون افتاد.

سهون پوزخند زد : ترسیدی؟!

جونگین سرش رو پایین انداخت و کیف سنگین رو روی زمین پرت کرد.

+ترس..؟

سرش رو بالا گرفت و با پررویی تو چشمای آلفا زل زد : میخوای ازشون استفاده کنی؟

سهون که انگار دیگه نمیتونست در برابر اون نگاه مقاومت کنه متعجب پرسید : برای چی الان روی میزن؟!

جونگین یک قدم به آلفا نزدیک تر شد و خالصانه تر از قبل به زبون اورد : عجله کن!
من دیگه به اندازه ی قبل صبور نیستم!

سهون با شنیدن این حرف متعجب تر از قبل شد ، باورش نمیشد که امگا تو فکر فرار نباشه!
واکنشش خیلی خارج از انتظار بود.
_تو شبیه جونگینی که اولین بار با من سکس داشت نیستی!

جونگین جلوتر اومد و دستش رو سمت دکمه های لباس سهون برد.
از بالا شروع به باز کردنشون کرد.
دونه به دونه...
تا وقتی لباس کامل باز شد و تن سفید و رو فرم سهون رو به نمایش گذاشت.

جونگین لبش رو لیسید و نگاه هیزش رو از عضلات شکم آلفاش نگرفت : ناراضی؟

سهون دیگه نمیتونست آروم باشه ، با وجود امگایی که با اون حرکات هورنی بودنشو نشون میداد!
نه ، امکان نداشت در برابر اون جفتِ اغواگر بتونه همونجا وایسه و سیخ کردن خودش رو تماشا کنه.

انگشت اشاره ی جونگین از وسط قفسه سینه ی سهون روبه پایین شروع به حرکت کرد : هنوز جوابمو نگرفتم سهونی!
این امگا ازت چی میخواد؟!

انگشت جونگین همونطور پایین و پایین تر میرفت و سهون رو یک قدم به جنون نزدیک تر میکرد.
انگشتش روی کمربند متوقف شد : همچنان جوابمو نگرفتم اوه لاشی!

همزمان با تموم شدن این جمله صورت سهون برای شروع یه بوسه ی طولانی جلو اومد ولی جونگین عقب کشید و پوزخند زد : شاید فکر کردی چون آلفایی رئیس تویی!
جوابمو بده تا بذارم ببوسیم!

سهون بازوی جونگین رو توی دستش فشرد : تا صبح وقت داری اونقدر اغوام کنی که از خستگی بیهوش بشیم و الان تازه ظهره بیبی!

بعد بدون دادن فرصت حرف زدن به جونگین لب هاش رو محکم به لب امگا کوبید و با مکش کوتاهی لب پایینش رو تو دهن خودش کشید.
گاز های مکرری بهش زد و از سرخ شدن لب امگا مطمئن شد.
زبونش رو وارد دهن امگاش کرد و مبارزه رو شروع کرد.

جونگین هم قصد تسلیم شدن نداشت ، در واقع کله شق تر از اون بود که بذاره همه چیز به اسم سهون تموم شه.
پس با همکاری تو مبارزه زبون سهون رو به بازی گرفت و لب آلفاش رو مکید.

همزمان لباسی که دکمه هاش باز شده بودن پایین کشید و روی زمین انداخت.
صدای بوسه ی خیس و نفس نفس هاشون فضای داغ رو داغ تر میکرد در حالی که اونها هنوز دم در بودن و به اتاق نزدیک هم نبودن.

جونگین بوسه رو شکست و نالید : عجله کن هون!

سهون بیخیال تیشرت گشاد جونگین شد و سراغ شلوارش رفت ، همونطور که سهون شلوارش رو پایین میکشید جونگین کفشش رو بدون گرفتن نگاهش از آلفا دراورد و اجازه داد شلوار به طور کامل از پاش خارج شه.

وقتی جونگین از شر شلوارش خلاص میشد سهون با لحن شیطانیش دم گوشش زمزمه کرد : یکی بدجور هورنی شده!

دستای امگا دور گردن سهون حلقه شد و لب هاش محکم شروع به مکیدن لب های آلفا کردن.
رایحه ی تحریک شده ی جونگین تو کل خونه پخش شده بود ، و این مثل یه تقویت کننده ی جنسی برای سهون عمل میکرد.

هر لحظه حس میکرد شلوارش ممکنه از فشار زیادی که بهش میاد بترکه.
دستش به پشت کمر امگا زیر تیشرت خزید و پایین تنه هاشونو به هم چسبوند : میبینی منو به چه روزی انداختی؟

جونگین که از خوردن دست سرد سهون به پشت کمرش هنوز میلرزید با چشمای خمار شدش به لب های آلفا خیره شد.
لبخندی زد و دستش رو روی برامدگیه شلوار سهون گذاشت : چطوره بدون دراوردن شلوار و باکسر ارضات کنم!

با انگشتاش جسم سفت شده ی زیر شلوار رو به بازی گرفت و ناله ی آلفا رو دراورد‌.
سر سهون تو گردن جونگین فرو رفت و هم زمان با مالش داده شدن دیکش رایحه ی جفتش رو استشمام کرد.

جونگین حرکت انگشتاش رو از روی شلوار سریع تر کرد و باعث شد دندون های سهون به طور ناگهانی تو ناحیه ی بین ترقوه و کتفش فرو بره.

+آخخ...آهههه..سهون..!
حرکت دست جونگین متوقف شد و سهون رو از لذتی توش غرق شده بود خارج کرد.

با توقف دستای جونگین ، سهون با بی طاقتی پاهای امگارو از روی زمین جدا کرد و سمت مبل بزرگ برد.
مطمئناً اونقدر توان نداشت که با وجود اونهمه تحریک شدگی به اتاق برسه!

جونگین رو نرم روی مبل گذاشت و باکسرش رو پایین کشید.
از دیدن اونهمه اسلیک ترشح شده پوزخند زد و باکسر کثیف رو گوشه ای انداخت.

نیاز به هیچ لوبی نبود حقیقتاً ترشحات جونگین برای روان کردن ورودیش کافی بودن.
به رون خوشرنگ امگاش خیره شد ، مگه میشد دلش نخواد اون پوست خوشرنگو زیر دندوناش حس کنه؟!

خم شد و زبونش رو روی رون جونگین کشید ، جونگین از حس خیسی زبون سهون ناله ای کرد و موهای آلفارو چنگ زد.

دهن سهون باز شد و دندوناش روی رون نرم جونگین قرار گرفت.
فشاری بهش اورد و به اعتراض های ناله مانند امگا بخاطر گاز گرفته شدن رونش گوش کرد.
قسمتی که با رد دندون زیباتر به نظر میرسید رو مکید و از گذاشتن چندین جای مارک کبود روی رون عسلیه امگا مطمئن شد.
عقب رفت و نگاهی به شاهکار زیبای روبه‌روش انداخت و توی دلش از اون همه زیبایی تحسینش کرد.

یه پای امگایی که به کمر روی مبل خوابیده بود رو یکم بالا گرفت و همزمان با کشیدن انگشت اشارش روی ورودی خیسش ، لب هاش رو به بازی گرفت.

امگایی که بیشتر میخواست هم مدام بین بوسه ناله های اعتراض آمیز سر میداد.
بوسه رو شکست و با صدای ناله مانندی گفت : زود باش سهون ، باهام بازی نکن!

سهون توپک رو از روی میز برداشت و بدون صبر اولین کُره ی رنگی رو وارد امگا کرد.
جونگین باز هم اعتراض کرد : کمه...خیلی کمه...
با فشار کمی دومین توپک وارد شد ، و جونگین اروم ناله کرد.
سایز توپک ها از پایین به بالا بزرگ تر میشد و در واقع کوچک ترین هاشون داخل جونگین جا خوش کرده بودن.

سومین توپک با فشار بیشتری وارد شد و جونگین بریده بریده ناله کرد : ک..مه...من...آههه...بیشتررر...

سهون داشت از اینهمه هورنی بودن امگاش دیوونه میشد ، نمیتونست صبر کنه ، دلش میخواست بیشتر اون ناله هارو بشنوه.

توپک چهارم و پنجم رو پشت سرهم داخل کرد و به ناله ی دردناک امگاش گوش کرد : هنوزم بیشتر میخوای بیبی؟!

جونگین که کله شق تر از این حرفا بود با وجود درد زیادی که الان حس میکرد بریده بریده حرفش رو زد : بیشتر میخوااام...تو میدونی... که بیشتر میخوام..!

اخرین توپک که بزرگ تر از همه بود با سختیه بیشتری وارد امگا شد و جونگین از درد هق زد.
شیش تا توپک داخلش بودن و حس میکرد توپک اول دقیقاً روی پروستاتش فشار میاره ، پس بی اختیار بلند ناله کرد و دستش رو سمت دسته ی توپک ها برد.

جلوی سهون با دسته فشار بیشتری به توپک ها آورد تا پروستات تحت فشارش رو بیشتر تحریک کنه‌.
با لذت نالید : یکاری...کن آل...فا!..

سهون دست جونگین رو کنار زد و دسته ی توپک ها رو گرفت.
دسته رو کمی عقب کشید و توپک ششم از جونگین خارج شد ، و بعد با شدت بیشتری دوباره وارد امگا کرد.
اولین توپک به پروستاتش خورد ناله ی سرخوش جونگین رو تو فضای خونه پخش کرد.
سرعت اینکار بیشتر شد ، توپک ششم مدام وارد و خارج میشد و باعث میشد توپک اول به طور مکرر به پروستات امگا برخورد کنه.

عقب جلو شدن دست سهون با ریتم ناله های جونگین یکی میشد و با هر ورود و خروج توپک اسلیک بیشتری روی مبل میریخت و کثیفش میکرد.

با یه حرکت سریع هر شش توپک رو بیرون کشید و به اسلیکی که از توپک ها جاری میشد نگاه کرد.
خم شد و با فرو بردن سرش به زیر تیشرت گشاد ، شکم امگارو بوسید ، بوسه هاش رو تا بالا ادامه داد.
روی دو خال شکمش ، نیپلای سفت شدش.
سرش رو از زیر تیشرت بیرون اوردن سراغ گردن و ترقوه ی جونگین رفت.
بوسه هاش رو تا شقیقه‌ش ادامه داد ، وقتی به لاله ی گوش امگا رسید بوسه ی آرومی روش زد و توی گوشش زمزمه کرد : میدونی من چقدر منتظر این لحظه بودم؟

دستای جونگین دور گردن سهون حلقه شد : زمان داری...تا صبح دلتنگیه کل این...شیش سال رو رفع کنی..!

_کمه!
زبونش رو روی لاله ی گوش جونگین کشید و با عقب اوردن صورتش تو چشمای براق امگاش خیره شد : حتی با اینکه اینجایی من هنوزم دلتنگتم.

جونگین چشمای خمارش رو بین اجزای جذاب صورت آلفا گردوند ، حفره ی خیسش برای داشتن آلفا التماس میکرد ، حال جونگین هم هر لحظه از نداشتن لذت چند دقیقه پیش بدتر میشد.

در نهایت با درد نالید : میخوام حست کنم...الان..!

سهون بوسه ای روی پلک جونگین و بعد گونش گذاشت و مشغول باز کردن کمر بندش شد.
جونگین یه لحظه به حرکت سهون خیره شد و بعد با بلند شدن از جاش سمت دستای سهون که مشغول باز کردن شلوار بودن ، حمله کرد.

دست سهون رو کنار زد و خودش مشغول باز کردن شلوار شد‌.
زیپ شلوار رو پایین کشید و با فرو بردن دستش داخل باکسر سفید رنگ دیک سفت شده ی جفتش رو بیرون کشید.
سهون از برخورد دست گرم جونگین به دیکش آه کشید و دستش رو تو موهای نامرتب امگا فرو برد : میخوای چیکار کنی بیبی!؟

+میخوام به آلفام لذت بدم!

موهای تو صورتش رو کنار زد و زبونش رو روی کلاهک دیک سهون کشید.
دست سهون داخل موهای جونگین به حالت چنگ در اومد و با فشردن سر جونگین سعی کرد بیشتر لذت ببره.

با مکشی سر دیک سهون رو توی دهنش برد و با چرخوندن زبونش برای آلفا ساک زد.
پایین تر رفت و سعی کرد حجم بیشتری از آلفاش رو توی دهنش جا بده.
با برخورد سر دیک سهون به گلوش سعی کرد عق نزنه و هم چنان به بالا پایین کردن سرش ادامه داد.

سهون وقتی حس کرد نزدیکه با کشیدن موهای جونگین اونو عقب کشید و دیکش رو از دهن امگا دراورد.
سمت تیشرت جونگین حمله‌ور شد و با بالا کشیدنش امگای برنزه رو کاملاً لخت کرد.

روی میز کنار مبل خم شد و با برداشتن یه بسته کاندوم سر جاش برگشت.
بسته رو با دندون باز کرد و به امگای منتظر خیره شد.
بعد از کشیدن کاندوم روی دیکش کمر امگارو گرفت و جلو کشیدش : نشون بده ببینم ، یه کاری کن اونقدر تحریک شم که واردت شم.

جونگین روی مبل دراز کشید و پاهاش رو باز کرد : زود باش هون ، امگاتو منتظر نزار!
وگرنه من میتونم فقط با خیره شدن به اون جسم بزرگ ارضا بشم!

سهون اخم کرد و جلو رفت.
سه انگشتش رو روی ورودیه خیس امگا کشید و به راحتی واردش کرد : خیلی خیسی!

جونگین با ورود سه انگشت سهون ناله کرد : آهههه‌‌‌... منظورم.. انگشتات نبود عوضییی...

سهون انگشتاش رو حرکت داد و محکم به نقطه ای که توسط توپک ها پیدا شده بود ضربه زد.
جونگین بلند ناله کرد و اسم آلفا رو مابین ناله هاش صدا زد.
هنوز به نظرش کافی نبود اون آلفاش رو داخل خودش میطلبید.

باید یه کاری راجبش انجام میداد ، شاید بهتر بود بیشتر آلفارو اغوا کنه!
+هونی...آهههه من به یه چیز دیگه‌‌‌...آخخ...نیاز دارم!

سهون همونطور که با ضربه های سریع انگشتاش رو به پروستات جونگین میکوبید به حرفاش گوش میداد.

از تندی حرکت دستای آلفا داخلش ناله کرد و سعی کرد به حرفاش ادامه بده : س...هون بس..کن الان...آهههه...

با ناله ی اخر جونگین کامش روی شکم خودش خالی شد : خ..خیلی...ازت متنفرم...

سهون سه انگشت اسلیکیش رو از جونگین بیرون کشید و با دستمال تمیزش کرد : فقط چون ارضا شدی؟! کلی باهات کار دارم عزیزم!

جفت پاهای امگا رو بالا گرفت ، خودش رو روی سوراخش تنظیم کرد و هم زمان با ورودش لب های امگارو نرم بوسید.
جونگین با درد هق زد و برای بیشتر بوسیده شدن التماس کرد.

میخواست حواس خودش رو از درد ناگهانی پایین تنش پرت کنه ولی بوسیدن برای حواسپرتیش کافی نبود.

با درد ناله کرد ، نفس های نامنظنش سهون رو نگران میکرد : تحمل کن خوشگلم...الان تموم میشه.

پیشونیه امگارو بوسید و سعی کرد برای جلوگیری از درد کشیدن جونگین اصلا حرکت نکنه.
جونگین از درد چشماش رو محکم بسته بود ولی ناله هاش قطع شده بودن و فقط تند تند و با صدای خس‌خس مانندی نفس میکشید.

سهون چند دقیقه همونطور موند و بعد همزمان با باز شدن چشمای اشکی امگا آروم حرکت کرد.
اشک همزمان با خارج شدن ناله ی بلندی ، از گوشه ی چشمش سر خورد و روی مبل چکه کرد ، که البته این از چشم سهون دور نموند و با دیدنش سریع امگا رو به بغلش کشید.

جونگین تو بغل آلفا هق هقاش رو ادامه داد چون با گرفته شدنش تازه ضربه های اصلی شروع شده بود.
دست داغ شده ی سهون روی کمرش قرار داشت و باعث ایجاد فاصله ی زیادی بین مبل و تنش شده بود.

ناخن های دست خودش هم توی کمر آلفا فرو رفته بود و با هر ضربه ی سهون بیشتر روی کمر سفیدش رد مینداخت.
دست سهون کم کم پایین اومد و باسنش رو محکم گرفت ، با پیدا کردن تسلط کامل روی حرکات جونگین ضربه هاش رو سریع تر کرد و اولین ضربه رو به نقطه ی دلخواهش زد.

حتی اگر پروستات رو حس نمیکرد میتونست از بلند شدن ناله ی پرلذت امگا بفهمه به کجا ضربه زده.
ادامه ی ضربه هارو به همون نقطه زد تا بیشتر از ناله ی گوش نواز امگا بشنوه.

وقتی ناله های جونگین شدت گرفت لبش رو محکم به لبای براق و پفکیه جونگین کوبید و با تمامِ شدتی که میتونست مکید.
شیرین ترین طعم دهنده ی دنیا چاشنیه سرخ لبای امگاش بود.
حتی خوشمزه ترین کیکا و شیرینی‌جات دنیام نمیتونستن اونقدر به خوردن تحریکش کنن.
حتی اگر میخواست هم نمیتونست در برابر لبای سرخ امگاش مقاومت کنه چه رسد به اینکه الان برای داشتن لباش جونشم میداد.

محکم و با دلتنگی که همچنان رفع نشده بود بوسیدش و ناله های سرخوش امگارو تو دهن خودش خفه کرد.
جونگین هر از گاهی بوسه رو بخاطر ناله هاش میشکست ولی هر بار لباش دوباره توسط آلفا شکار میشد.

اینبار جونگین با گاز گرفتن لب سهون بوسه رو شکست و سریع قبل از شکار شدن دوباره ی لباش اعتراض کرد : تمرکزتو... نذار رو بوسه..!
محکمتررر...

سهون بالاخره با شنیدن این جمله از لبای شیرین معشوقش دل کند و ضربه هاش به تن امگا شدید تر و محکم تر شد.

اونقدر عمیق به سوراخ امگا ضربه میزد که از از گاهی جونگین از درد فریاد ملتمسانه ای میکشید ولی امگا هم میدونست که این درد به لذتی که داره از رابطه با آلفاش میبره بی تردید می ارزه.

چند دقیقه ای از ضربه های عمیق سهون میگذشت و میتونست اعتراف کنه سوراخ جونگین دور دیکش هر لحظه تنگ تر از قبل میشد.
این نشون میداد امگا خیلی به ارضا شدنش نزدیکه و این تنگیه زیاد باعث میشد سهون هم به ارضا شدنش نزدیک بشه.

همونطور که انتظار به کام رسیدن امگارو میکشید به ناله های نرمش گوش داد و مشغول زدن مارک های قرمز و ارغوانی روی تن خوشرنگ امگا شد.

زبونش رو از روی شکم تخت امگا تا نیپلاش کشید ، طعم نقطه به نقطه ی تن جونگین دیوونش میکردن ، به فکر همه چیز میفتاد حتی به فکر اینکه اگر اون شب با جونگین رابطه نداشت...
هیچوقت نمیدیدش...
هیچوقت بچه ای ازش نداشت...
اینطوری کیلومتر ها از خوشبختی فاصله داشت هم چنان مشغول عوض کردن سکس پارتنر هاش بود.

تو همین افکار مسخره به سر میبرد که با مکشی نیپل جونگین رو تو دهنش فرستاد و گاز گرفت.

ناله ی پر درد امگا به گوشش رسید : آخخ...سهو..ن اینکارو...نکن..!

سهون لیسی به نیپل قرمز شده ی جونگین زد و همونطور که ضربه های محکمش جونگین رو مدام بالا و پایین میکردن بریده بریده گفت : مگه...میشه بتونم...از یه نقطه ی...بدنت بگذرم؟!..

حس خیسیه بیش از حد جونگین و سرخ شدن گونه هاش نشون میداد میخواد ارضا شه.
پس ضربه هاش رو سریع تر کرد و محکم و بی وقفه به بدن امگا کوبید.

امگا با یکی از ضربه های عمیق و سریع بلند ناله کرد و روی شکم خودش و آلفاش ارضا شد.
سهون هم با آخرین ضربه که محکم به پروستات جونگین میکوبید کاندوم داخل جونگین رو پر کرد.

هر دو نفس نفس میزدن.
سهون آروم خودش رو بیرون کشید و از اونجایی که دیکش توی کاندوم گیر افتاده بود ، از سوراخ ملتهب و قرمز شده ی جونگین به جای کام اسلیک زیادی بیرون ریخت و روی سطح مبل رو کثیف تر کرد.

سهون کاندوم رو در اورد و برای جلو گیری از خروج مایع سفید ازش ، سرش رو گره زد.

جونگین که یکم اروم شده بود به جلو خم شد و دستش رو دور گردن آلفا حلقه کرد.
+بریم تو تخت؟

سهون یکی از دستای امگارو از دور گردنش باز کرد و بوسید : میخوای بخوابی؟

جونگین پوزخند زد : نخیر نابغه!
میخوام یجای نرم‌تر به فاک برم!

سهون خندید و امگای لخت رو تو بغلش گرفت ، همونطور که به کثیفیه روی مبل نگاه میکرد ، چند بسته کاندوم از جعبه دراورد و به سمت اتاق خواب حرکت کرد.

فکر میکرد امگارو بدجور خسته کرده ولی اینطور که مشخص بود تا صبح وقت برای عشق بازیاشون داشتن...

---

🥀♥️

Continue Reading

You'll Also Like

12.8K 642 27
It's a story about World's most powerfull , rich & dangerous mafia's only daughter y/n Oberoi and her love / obsession (u have to find that out) for...
55.4K 1K 17
Y/N basically lived her entire life alone without her family that decided to abandon her just because they felt she didn't live up to her mother expe...
187K 3.9K 46
"You brush past me in the hallway And you don't think I can see ya, do ya? I've been watchin' you for ages And I spend my time tryin' not to feel it"...
17.9K 908 64
i know that i messed up but i promise i..... dont forget to vote!!:) Song Inspiration - Make it Right (Remix) // BTS Ft. Lauv -🌹