چپتر ۵: گفت و گو بین سه احمق در معبد جویانگ قسمت دوم
با حس کردن نگاه آنها، شیه لیان چرخید و به آرامی لبخند زد. پرسید:«اولین باره که یه گردنبند نفرین واقعی میبینین؟»
مانع نفرین. همانطور که از نامش معلوم است، نفرینی است که به شکل مانع درآمده.
خدایانی که تنزل مرتبه یافته و از بهشت تبعید میشدند، نقشی از گناهانشان را روی بدنشان دریافت میکردند. چیزی که میتوان از آن به عنوان انباشته شدن خشم بهشت نام برد. این نقش، شکلِ مانعی را به خود میگیرد، مانعی که جلوی انرژی معنویِ خدا را میگیرد. این چیزی است که نمیتواند به دست خود شخص، شکسته یا برداشته شود. دقیقاً مانند تتو کردن بر صورت یا بستن دست و پا با با زنجیر بود. مجازاتی بود که نوعی اخطار هم در خود جای داده بود، چیزی که باعث ترسیدن و شرمگینیِ فرد مورد نظر میشد.
به عنوان مضحکه ی سه عالم که دو بار از بهشت تبعید شده بود، طبیعتاً شیهلیان این مدل مانع نفرین را بر روی بدنش داشت. غیر ممکن بود که این خدایان جنگی کوچک در این باره نشنیده باشند. هرچند، باز هم بین شنیدنِ چیزی که همانطور گفته میشود و شخصاً دیدنِ آن چیز با چشم تفاوت بسیاری است. به همین خاطر، شیه لیان میتوانست دلیل داشتنِ این حالت عجیب بر روی صورت آن دو را درک کند. او حدس زد که مانع نفرینش احتمالاً باعث احساس ناراحتی و ترس آنها شده. به هرحال این مانع چیز خوبی نبود.
با استفاده از بهانهی نیاز داشتن به لباسی جدید، شیهلیان میخواست بیرون رفته و کمی قدم بزند. هرچند این اتفاق نیفتاد، چون فویائو پشت چشمی نازک کرد و گفت:«خیلی زشته که اینجوری با ظاهر الآنت بری تو خیابون اصلی.» در آخر این نانفنگ بود که به سادگی از معبد برای شیهلیان لباسی برداشت و او را از انجام نقشهی 'ناپسندش' باز داشت. ولی بعد از اینکه شیهلیان خودش را مرتب کرد و دوباره نشست، احساس کرد که اتفاق قبلی جو بینشان را حتی خرابتر کرده.
برای همین، شیهلیان طوماری که قصر لینگون برایش آماده کرده بود را درآورد و پرسید:«نمیخواین یه نگاه دیگه به این بندازین؟»
نانفنگ سرش را بالا آورد تا قبل از جواب دادن نگاهی به او کند:«من دیدمش. فکر کنم اونی که باید نگاه بندازه اونه.»
فویائو متقابلاً جواب داد:«منظورت چیه اونی که باید نگاه کنه منم؟ اون طومار حتی یه چیز به درد بخور نداشت. کاملاً بی ارزش بود. اصلاً لایق اینکه کسی بخواد بخونتش هست؟»
وقتی او شنید فویائو چطور طومار را کاملاً بی ارزش صدا زد، شیه لیان نمیتوانست جلوی احساس تاسف برای خدایان ادبیات قصر لینگون را بگیرد. آن خدایان طومارهای زیادی مینوشتند، تا جایی که رنگ صورتشان خاکستری میشد. بعد، شیهلیان شنید که فویائو ادامه داد:«اه، کجا بودیم؟ اوه آره، دلیل اینکه چرا نانیانگ این همه پیروِ زن داره. درسته؟»
YOU ARE READING
ترجمه فارسی رمان Heaven Officials Blessing
Fantasyنویسنده: موشیانگ تونگ شیو ترجمه: چنل هوالیانیسم برای دریافت ترجمه منهوا، ساب فارسی دونگهوا و اخبار این ناولِ زیبا به چنل @hualianism مراجعه کنید💗 یک بار تبعید شدن از بهشت به اندازهی کافی عجیب و مسخره هست، ولی چه اتفاقی میفته اگه یه خدای جنگ قدرت...