″وات د..″
جونگ کوک گفت و تند تند پلک زد.

تهیونگ خندید و دستشو دور کمر جونگ کوک‌ انداخت:″خب خوشگله...میخوام چندتا از قدرتای کمت رو ، رو کنم″
تهیونگ گفت و نیشخند زد.

″قدرت چی؟وات د فاک؟خوشگله؟داداش فازت چی-″
با برخورد چیزی به لبش حرفش قطع شد ، تهیونگ داشت اونو میبوسید؟
ولی نه...فقط لباشو روی لبای جونگ کوک گذاشته بود و حرکتی نمیکرد.
جونگ کوک سعی کرد هولش بده ولی تهیونگ لباشو بیشتر فشار داد و جونگ کوک فقط یه جمله توی ذهنش بود...وات د هل؟!

″چ-چیییکار میکنییی″
به زور بین لبای تهیونگ گفت و تهیونگ دستشو سمت باسن جونگ کوک برد و چنگی بهش زد.

جونگ کوک آهی بین لبای تهیونگ کشید و اون عقب رفت و نیشخندش پررنگ تر شد:″درست مثل یه هرزه″
تهیونگ گفت و چشمای جونگ کوک گرد شد.

تهیونگ الان بهش گفته بود هرزه؟!
″چ-چی میگی؟″
جونگ کوک پرسید و نفس عمیقی کشید.

تهیونگ به دیوار توی راه رو تکیه داد و دست به سینه نگاهش کرد:″چرا تعجب میکنی؟تو یه هرزه ای و مطمعنم اگه دختر بودی الان توی بار کار میکردی″
واقعا نمیفهمید تهیونگ داره چیکار میکنه و چی میگه..
هرزه؟
نه اون هرزه نبود.

″اوه احمق کوچولو...تعجب کردی؟مادرت هم هرزه بود...مثل خودت″
تهیونگ با تفریح بهش نگاه کرد و گفت.

جونگ کوک از عصبانیت زیاد دستاش رو مشت کرد...تا حالا کسی اینجوری بهش توهین نکرده بود.
اصلا کاری به کسی نداشت که بخواد توهینی بشنوه.

ته تهش بهش میگفتن فاک یو.
ولی تا حالا کسی با جدیت بهش نگفته بود هرزه.

″ب-به مادرم توهین نکن″
عصبی گفت و تهیونگ پوزخند اعصاب خرد کنی زد.

″چرا کوچولو؟من واقعا پشیمونم از این که تورو گاز گرفتم...کاش مثلا یکی دیگه بود..میدونی؟هرکس به جز تو″
تهیونگ گفت و لیسی به لبش زد و ادامه داد:″اون گردنبند خوشگلت که یادگاری بود هم مینهو سوزوند..خیلی بد شد نه؟اوه میخوای گریه کنی؟″

جونگ کوک با عصبانیت سمت تهیونگ رفت و داد بلندی زد:″توی عوضی چی داری میگی؟!!هدف فاکیت چیههههه؟!چرا این کارا رو میکنی؟!″
جونگ کوک فریاد زد و تهیونگ خندید.

″اوممم...هدف خاصی ندارم..دارم حقیقتای زندگیت رو میگم″
تهیونگ با تفریح بهش نگاه کرد و گفت.
جونگ کوک خواست ناخواسته جیغ بلندی بزنه که تهیونگ با فهمیدن قصدش سریع با دستاش گوشش رو پوشوند.
نمیخواست فعلا دود بشه بره هوا..زود بود.
جونگ کوک‌ جیغ بلندی زد که تهیونگ درد بدی رو با وجود دستاش حس کرد...به هر حال...باید مقابله میکرد.
روی زمین افتاد.
جونگ کوک به خودش اومد و نفس عمیقی بعد اون جیغی که ناخوداگاه کشیده بود ، کشید.

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now