Part 0

18.6K 1.4K 59
                                    

سلااااام
من اومدمو مینی فیک اولمممم
خب چطورید؟

ببینید انتظار نمیره که از فیک اولم خوشتون بیاد...
ولی گفتم شاید بیاد و بخونیدش...
و بهم کامنت بدید و امید♡

دوستتون دارم

وارم اسنو ❄

مقدمه:

فضای بار براش ناآشنا بود
اخرین بار که به بار اومده بود
وقتی بود که با بکهیون قرار میذاشت و اون موقع ها خیلی از الانش سرحال تر بود...
ولی چند روزی بود که جیمین قصد داشت تهیونگِ مثبتش رو یخورده روباز تر کنه و به بار همخونه اش ببره...
و تلاشش با رضایت اجباریِ تهیونگ روبه رو شد...
جیمین براش اهمیتی نداشت که تهیونگ چطوری میخواد قبول کنه...
چه اجباری باشه چه دلخواه...
اون ادمه سرسخت و بی پروایی بود...
و در مقابلش تهیونگ برعکسش بود...
تهیونگ پسری بود که علاقه ای به جمع شلوغ و پرجمعیت نداشت...
ولی خب تا وقتی که پارک جیمین دوست صمیمیش بود...
چاره ی دیگه ای هم داشت؟
اون ها چند دقیقه ای بود که توی بار نشسته بودند و جیمین بی هیچ دلیل خاصی یه شیشه ی بزرگِ ودکا سفارش داده بود...
و همونطور که به اطراف نگاه میکرد چشم جیمین یه پسررو گرفت...
جیمین همونطور که به اون پسر خیره بود...
به بازوی تهیونگ ضربه ای زد و به پسری که گوشه ی سالن با همخونه اش لاس میزد و تقریبا دست هاشون توی شلوار همدیگه بود اشاره زد...
اما جیمین بیچاره خبر نداشت که تهیونگ توی فکرش غرق بود و اصلا به حرف هاش اهمیت نمیده...
-ته..اون پسررو ببین..دِ اسکل نگاش کن...
تهیونگ در اون لحظه سرش روی تانکرِ بار بود و زل زده بود به شیشه ی ودکائه گرون قیمت کمی سرش رو بلند کرد و به اون قسمت برگشت...
شت...
اون دقیق نمیدونست اون پسری که کناره شوگائه کیه ولی...
اون پسر رو درحالی دید که شوگا کنارش نشسته بود...
دستش رو روی چونه ی اون پسر گذاشته بود و صورتش رو به سمت خودش متمایل کرده بود...
پسر با یه نگاهه خاص نگاهای شهوتیِ شوگا رو جواب میداد و بی معطل بوسه ی خیسی روی لب های هم گذاشتن...
نفس های تهیونگ توی سینه اش قفل شده بود...
باورش نمیشد همچین صحنه ی فوق هات رو توی یه جای خاص اونم توی بارِ سکس پارتنرِ بهترین دوستش ببینه...
شوگا دیک کینگ سایزِ پسر رو از روی شلوار توی پشتش گرفت و فشار خفیفی داد...
که تهیونگ لرزش پسر رو از دور دید...
تهیونگ دقیق نمیتونست روند بوسه ی اون و پسری که باهاش درحال لب گرفتنه رو کامل ببینه چون شوگا صورتش کاملا درمقابل چهره ی اون پسر قرار داشت...
شوگا با نوک انگشتاش دکمه ی شلوار جینِ پسر رو باز کرد...
دستش رو وارده شلوار پسر کرد که نآخوداگاه تهیونگ به خودش اومد و سرش رو خجالتی برگردوند...

" خدای من...من تبدیل به یه منحرف شدم.."

جیمین دستش رو روی شونه ی تهیونگ گذاشت و اروم زمزمه کرد
-بقیه اشم ببین...حیفه نصفه ولش کنی...
تهیونگ یه عایش بلند گفت و با کمی تردید برگشت سمته اون دو پسر...
حالا شوگا صورتش رو از جلوی اون پسر کنار زده بود..
و کاملا میشد اجزای صورت پسر رو تشخیص داد..
اون پسر...همون پسری نبود که توی دبیرستان بهش درخواست داده بود؟!
اونقدر اون صحنه شهوت انگیز بود که نتونست به موضوع قبل فکری بکنه...
دیک سخت شده ی پسر...
بشدت ازش پری کام میچکید و دست های قویِ شوگا روی دیکِ پسر بشدت صفت و قوی بالا پایین میشد...
لب های قلوه ای پسر با دست های شوگا لمس میشد و ناله های کش دارش به گوشِ تهیونگ نمیرسید...
چون صدای بلندِ موزیک اجازه ی شنیدنش رو نمیداد..
شوگا همونطور که روی دیکِ پسر رو پمپ میکرد سمته گودی گردن پسر خم شد و مشغول لیسیدنِ گودی گردنش شد...
پسر در حالی که نفسش بریده بود و سریع نفس میکشید...
زیر چشمی سمت تهیونگ متمایل کرد و مچش رو بد گرفت...
گوشه ی لبش رو به حالت پوزخند کشید...
و متوجه شد که تهیونگ داره دیدشون میزنه...
به هرحال پورن زنده ی خوبی بود..
ولی خب تهیونگم توی حفظ ظاهر مهارت داشت...
پسر یه نفس عمیق کشید و در حالی که چشم هاش روی هم فرو رفتند...ارضا شد...
تهیونگ سریع بعده ارضا شدن پسر سمته جیمین برگشت...
جیمین درحالی که یخورده عصبی بنظر میرسید گفت
-اون مین فاکینگ شوگا خیلی داره برام لاشی بازی درمیاره...
تهیونگ دستش رو سمت شیشه ی ودکا دراز کرد و با صدای اروم حرفه جیمین رو تایید کرد
-درسته...ولی جیمین شی بیا قبول کنیم که خیلی هات بود...
جیمین تک خندی زد و یه دونه به شونه ی دوستش زد...
-همم دوست عزیزم با یه پورن زنده اغفال شده!!
تهیونگ شیشه رو روی گلس شیشه ایش خم کرد و اخم ظاهریی کرد
-اغفال نشدم...!
اونور تر جونگوک با دست های لرزون خودش رو جم کرد و دیک خوابیده اش رو توی باکسرش فرو برد..
قلبش میلرزید..
نه بخاطر ارضا شدنش..
فقط بخاطر اینکه اکس سابقش رو درحالی دید که مشتاق بهشون خیره شده...
لبخندی زد و سمت شوگا برگشت
-نگفته بودی کیم تهیونگ دوسته همخونه اتِ...
شوگا درحالی که با دستمال دستهاش رو تمیز میکرد
کج به جونگوک نگاهی انداخت
-خب...خودم خبر نداشتم اون پسرک قراره بیاد اینجا..
بعد حرف شوگا..
دیگه مکالمه ای بین اونها شکل نگرفت..

CWKF | Kookv ver☁️Kde žijí příběhy. Začni objevovat