زی_زل زدی!
زین بدون اینکه سرشو بلند کنه گفتجی_داشتم فکر میکردم که چطوره یه دست شطرنج بزنیم!
جیس با ارامش گفت و نگاه شیطون زینو به خودش نادیده گرفت.زی_شرطی؟
گوشیشو روی میز کنار دستش گذاشت و لیوانشو برداشتجی_اونقدرام پول ندارم
زی_فکر نکنم
زین با نیشخند گفت و به ابر بزرگی که از کنارش رد میشدن نگاه کرد. هوای صاف و خوبی بود. ولی متوجه شد وقتی میخوان از بالای دریا رد بشن هوا ناپایدار میشه.جی_پس میخوای ببازی؟
جیس تک خنده کوتاهی کرد، زین میدونست جیس توی شطرنج جزء بهتریناسزی_فکر نکنم
حرفشو تکرار کرد..جی_پس قبول کردی
جیس به ارومی خندید و به مهماندار اشاره کرد تا صفحه شطرنجشونو بیارنزین و جیس بیشتر اوقات، تایم سفرشونو به شطرنج بازی کردن و کوری خوندن به همدیگه میگذروندن..مهم نبود که زین چقدر عصبانی، خسته یا بداخلاق باشه...اونا همیشه اینکارو میکردن و جیس خوشحال بود که میتونست برای زین مفید باشه.
پس هردو بعد از گذاشتن لیوانای پایه بلندشون، بازیشونو شروع کردن.ساشا، یکی از مهماندارا به پسر کوچیک تری که توی خودش جمع شده بود و سرشو به پنجره چسبونده بود و به اسمون خیره شده بود، نگاه کرد.
سمتش رفت و دستشو روی شونه پسر گذاشت و اونو از فضای خودش بیرون اورد.لی_ببخشید
ساشا_اشکال نداره عزیزم..اسمت لیامه درسته؟
ساشا با مهربونی گفت و به صورت نرم پسر نگاه کردلی_بله..من لیامم
باادب زمزمه کرد و سرشو توی یقش فرو کردسا_اقا گفتن برات صبحانه بیارم..
لی_نه نه..من-من خوبم...نیازی به صبحانه ندارم
البته که نیاز داشت، فقط نمیخواست چاق بشه یا به چشم اقا چاق دیده بشه..سا_متاسفم عزیزم..اما ایشون دستور دادن
ساشا به یکی دیگه مهماندارا اشاره کرد تا پنکیک هارو که با عسل و بلوبری تزیین شده بودن جلوی لیام، روی میز بذارن.لی_اما من صبحانه نمیخوام..من سیرم
لیام تلاش کرد تا منصرفشون کنه..و تا حدی موفق بود ولی با بلند شدن زین، بقیه حرفشو نگه داشت.زین که تازه دست اولشو باخته بود، سمت لیام از بین چهار صندلی بزرگ هواپیما رد شد و به مهماندارا اشاره کرد تا تنهاشون بذارن.
مرد نشست و پاشو روی پای دیگرش انداخت و به لیام که تو خودش جمع شد نگاه کرد. از اینکه موهای بلند و فرفریش تمام مدت توی صورتش بودن خوشش میومد، شلوار جین مشکی رنگی که پوشیده بود، پاهای لاغر و رون های خوش تراششو به نمایش میذاشت و باعث میشد زین بخواد اون بدنو لخت ببینه.
زی_مشکلت چیه کارامل؟
YOU ARE READING
Strawberries & Cigarettes[Z.M]
Randomچقدر باید طول بکشه تا یه نفرو که بهت اسیب زده فراموش کنی؟ 💥دوستان، فف ادیت نشدهست..پس اگه غلط املایی دیدید سخت نگیرید، بعد از کامل شدن داستان ادیت میشه. نوع نگارش پارت های اول با شروع روند داستان عوض میشه💥 *Untill now -Highest Rank: 1 #gayfictio...
35.Long Flight
Start from the beginning