35.Long Flight

1.3K 193 108
                                    

Unedited

Chapter 35

_


لیام دستشو سمت موهای بلندش برد و اون فرای بلندو از جلوی چشماش کنار زد.
توی لباسای جدیدش کوچیک تر از معمول دیده میشد و حس خوبی داشت که بدنش معلوم نیست.
استینای بلند جامپر گلبهیشو رو پایین تر کشید تا از انگشتای یخ زدش محافظت کنه.

زین که سرش توی گوشی بود، با داخل شدن ماشین به ورودی شخصی باند سرشو از توی گوشیش بیرون اورد و بیرونو نگاه کرد.و تا جایی که میتونست اون بچه رو نادیده میگرفت.

جیس که کنار راننده شخصیه زین نشسته بود با دیدن جت بزرگ و لوکس زین، پنجره بین دو صندلی رو باز کرد.
جی_قربان اماده باشید لطفا
وبدون اینکه منتظر جوابی از طرف زین باشه برگشت سرجاش.

زین گوشیشو دستش گرفت و کلاه هودیشو که زیر سیوشرتش پوشده بود روی سرش کشید. عینک افتابیشو زد و بلافاصله بعد از باز شدن در ماشین توسط کارمندای فرودگاه بیرون رفت و به خلبانش که برای ادای احترام اومده بود نگاه کرد.

_خوش اومدید قربان، حالتون چطوره؟
خلبان خوش رو با زین دست داد و لبخند زد

زی_ممنون جانسون..
زین لبخند زد و خیلی زود سوار شد. امیدوار بود زودتر به نیویورک برسن تا از دست اون بچه خلاص بشه.

لیام که تمام مدت ساکت یه گوشه ایستاده بود و سرشو پایین گرفته بود با قرار گرفتن دست جیس سمت پله های کنار هواپیما رفت و بالا رفت. جیس تمام مدت حواسش به لیام بود تا با زین تنها نمونه، میدونست زین ارومه ولی این فکر بازم کمکی به کم شدن نگرانیش نسبت به امنیت لیام نمیکرد.

جی_حواسم بهت هست نگران نباش
دستشو پشت کمر لیام کشید و سمت صندلی کرمی و بزرگ روبه روی زین رفت تا بشینه.

لیام برای اینکه جلوی چشمای زین نباشه سمت معدود صندلی های پشتی رفت و کنار پنجره نشست.
سه مهماندار زن و یک مهماندار مرد برای خوش‌امد گویی به زین از کنارش رد شدن و سمت صندلی های جلوتر رفتن.

_کاپتان با شما صحبت میکنه..به دلیل جو ناارام هوا، پرواز با کمی تاخیر بلند خواهد شد، از فرودگاه بین المللی بریتانیا هیترو تا فردگاه بین المللی جان اف کندی 7 ساعت و نیم پرواز خواهیم داشت..ارتفاع ما در بالاترین حالت به 35000 پا از سطح دریا میرسه..پرواز خوبی داشته باشید.

(جهت اطلاع بگم معمولا خلبان‌های هواپیماهای خصوصی شخصا میان این چیزا رو میگن..ولی من دیگه حال نداشتم بقیشو بنویسم پس خودتون متصور شین)

با بلند شدن جت از زمین و حرکت کاملش، زین کت چرمشو دراورد، استینای هودیشو بالا زد.
جیس با خیال راحت از شامپاینش میخورد و به زین که چطور انگشتاش روی صفحه گوشیش به سرعت حرکت میکرد نگاه کرد.

Strawberries & Cigarettes[Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora