شما کاورو دو تا جوجه میو در نظر بگیرین،
والا از این هنرا ندارم بیام براتون بکشم :"( نهایت استعدادم ادیت زدن رو نقاشیای الهام و گوش گذاشتن براشونه...
کوبیدن بر پیشانی*_________
گردنش رو نود درجه خم میکنه تا بتونه از لای در با هر دو تا چشمش ببینه! رو پنجههاش بلند میشه و از ترس اینکه انگشتهای ریزش لای در بمونن و پرس بشن، دستهاش رو تا آخر باز میکنه و روی چهار چوب در میذاره و خبر نداره که با این کارش بیشتر دیده میشه.
باسنش رو توی هوا تکون تکون میده تا تعادلش بهم نخوره و روی پنجههاش ثابت بمونه. این پا و اون پا کرده دمش رو صاف میکنه از حساسیتِ موقعیتی که توش هست!
کف دستهاش روی چهار چوب فلزی در عرق میکنن و همین باعث سر خوردنشون میشه. کیتن چند باری ترسیده پنجههاش رو سریع و پشت سر هم روی چهار چوب میکشه و بالاخره میتونه از زمین خوردنش جلوگیری کنه.
بلند هوهی میکشه و گوشهای مخملیش رو روی سرش میخوابونه و چشمهاش رو میبنده. همین نفس راحتش باعث میشه به در هلی وارد بشه و شکاف بازش بسته بشه.
کیتن سریع چشمهاش رو گشاد میکنه و با رنگ پریده انگشتهاش رو لای در میذاره تا با بسته شدنش توجه بقیه رو جلب نکنه. به خاطر تمرکز بالاش گوشهاش سیخِ سیخ شدن و موهای تنش مور مور شده باد کردن و پفکی شده قیافهش.
- هی! لیل دیک بیا بیرون. از سر و صدا هات بگذریم گوشا و موهای مسخرهت لوت میدادن.
حرف لویی باعث میشه تعادلش رو از دست بده و روی باسن کوچولوش زمین بخوره. اشک تو چشمهاش جمع میشه و بسته شدن یهوییِ در، اونم با صدای فوقالعاده بلندش کیتن رو وحشت زده میکنه.
توی جاش پریده بلند زیر گریه میزنه و پاهاش رو خم کرده دستهاش رو مشت میکنه و روی چشمهاش میذاره. گوشهای فسقلیش رو روی سرش میخوابونه و موهای از بالا بسته شدهش به خاطر لرزش بدنش تکون تکون میخورن.
دستگیرهی توپی شکل در کوچولویی که وسط در بزرگ اتاق هست میچرخه و باز میشه. کیتن پاهاش رو بیشتر خم میکنه و دمش رو دور خودش میپیچه.
- ای بابا، لیل دیک چقدر تو گریه میکنی.
صدای ملچ ملوچ میاد و بعدش ریز ریز خندیدنِ کسی. هریت با لبهای آویزون و بیرون داده و لرزونش که خیلی هم صورتی رنگن غر میزنه وسط گریههاش.
+ اون چیه که باهاش صدام میکنی؟
- اوه، بهت که گفتم اون خیلی صفر کیلو متره داداش.
× بامزهست!
- چی؟ این فینگیلی؟ اح اح، کجاش آخه؟ این فقط مسخرهست. موهای لوس و خنده دارشو نگا کن.
YOU ARE READING
granulated glass [L.S]
Fanfiction❌چند ماه آپ نخواهد شد❌ - تو، هریتِ از آسمون افتاده، حواستو جمع کن چون از این به بعد مـــــــن دشمن توئم. لویی هریت رو توی بغلش میگیره و تن داغ و کوچولوش رو به خودش فشرده جیغش رو با بوسیدن لبهاش خفه میکنه. - دیگه نبینم کس دیگهای رو نگا کنیا، مسخر...