two

8.6K 772 18
                                    


вє тωσ ιη тнє ωσяℓ∂. ℓινє ƒσя уσυяѕєℓƒ αη∂ вє ℓιƒє ƒσя αησтнєя.
توی دنیا دو نفر باش. برای خودت زندگی کن و برای دیگری زندگی باش:)






بعداز اینکه از لیتل اسپیسم خارج شدم با کمک جین هیونگ لباس پوشیدم یه تیشرت اور سایز مشکی با یه شلوار مشکی اسلش 6جیب پوشیدم کولمم برداشتم(تیپ همیشگی جونگ کوک شی😍)
من فقط وقتی خونم لباس های کیوت و بچگونه میپوشم به دلایلی بیرون میرم لباس های گشاد می پوشم هیچوقت لباس های تنگ نمی پوشم
خب با جین هیونگ رفتیم سمته خونه جیمین هیونگ و هوسوک هیونگ اهااا خب این دوتا هیونگام با هم زندگی می کنن یعنی یجورایی با هم ازدواج کردن
زنگ زدیم منتظر موندیم یکی درو باز کنه
جین:راستی کوک هوسوک رئیس شرکتی که توش کار می کنه هم دعوت کرده
کوک:اوووف چرا اخه فکر کردم فقط خودمونیم
جین:مثله اینکه ادم ضد اجتماع و خشکیه هوسوکم به زور باهاش اوکی شده اشکال نداره یه شبه دیگه باهاش خوب باش
سر تکون دادم که در باز شد
هوسوک:کووووک
بغلم کرد
هوسوک:خیلی وقت بود ندیده بودمت
جین:هییی منم هستما منم خیلی وقته ندیدی
هوسوک:اره اره منم هر روز به یه روشی خودمو به تو میرسونم که با هم بریم بار
جیمین:چیزایه جدید میشنوم،که بار میری هاان؟
جیمین هیونگ دست به سینه داشت هوسوک هیونگو نگاه می کرد
هوسوک:ن..نه بابا بار چیه من یه چیز گفتم حالا
واسه اینکه جو عوض شه پریدم بغل جیمین هیونگ لبامو پایین اوردم کوک:اااا چیم هیونگ خیلی وقته ندیدمت
جیمین هیونگ یه چش غره به هوسوک هیونگ رفت
جین:گاوت زایید هوسوک اومدی منو ضایع کنی خودت بگا رفتی
هوسوک:خفه شو
جیمین:کوک چند دفعه بهت گفتم بیا پیشم وقتی بیکاری منم خونم همیشه نمیای پیشم که
کوک:میدونی که درگیر کارم وگرنه وقت کنم میام پیشت
رفتیم سمت پذیرایی نشستیم
کوک:من برم کولمو بزارم اتاق
هوسوک:مواظب باش رسیدی بهم زنگ بزن
کوک:هاهاها جیمین هیونگ چی بهت داده که اینجوری خوشمزه شدی؟
هوسوک:چیزایه خوووووب
کوک:ایششش
رفتم سمت اتاق که صدای جین هیونگ واسم اومد
جین:راستی،کو رئیست که گفتی میاد
دیگه نشنیدم رفتم تو اتاق کیفمو گذاشتم تو ایینه قدی خودمو نگاه کردم لبم خشک شده بود برقه لبمو زدم دستمو لای موهای بلندم کردم همینجوری که داشتم با موهام بازی میکردم از اتاق خارج شدم وسرم پایین بود که...
بوووم سرم خورد به یه جایی سرمو بالا گرفتم اب دهنمو قورت دادم دیدم یه پسرس، چقد جذابه و چه چشمای خمار و سردی داشت
بعداز یکی دو دقیقه چشمامو ازش برداشتم سریع سر تکون دادم
کوک:م..معذرت میخوام سرم پایین بود. ندید..دمتون
پسره:مشکلی نیست
بدون هیچ حرفی رفت پیشه هیونگا اوه اون چی بود دیگه تندتند پشت سرش رفتم پیشه هیونگا خودمو بین جیمن و هوسوک هیونگ جا دادم جیمین هیونگ دستشو تو موهام کرد تکون داد
جیمین:کوک،چقد موهات بلند شده
لبمو کج کردم با یه لحن لوس گفتم:بهم نمیاد چیمی؟
جیمین هیونگ یهو محکم منو بغل کرد
جیمین:وااای خدا قلبم درد گرفت اینجوری نکن لعنتی معلومه که بهت میاد پاستیله من
هوسوک:هیییی داره حسودیم میشه ول کنین همو
بعداز اینکه از هم جدامون کرد هوسوک هیونگ تازه چشمم به اون پسر غریبه خورد
هوسوک:ااااا من با همدیگه اشناتون نکردم خب کوک ایشون تهیونگ شی هستن و تهیونگ ایشون جونگ کوک و جین هستن دوستامون
چه اسمه قشنگی:)
تهیونگ،ته،ته ته.بامزست^^
دیدم دستشو اورده جلو با کمی مکث بخاطر اینکه یکم خجالت کشیدم دستمو گذاشتم تو دستش
تهیونگ:خوش بختم
کوک:منم،منم همینطور
جیمین:هی کو کو چرا قرمز شدی
اروم زدم به شکم جیمین هیونگ
کوک:چی میگی قرمز نشدم که
جیمین:اره تو راس میگی:)
یه چش غره بهش رفتم که روشو کرد اون ور

💙💙💙💙💙

پارت بعد ووت ها 20بشه میزارم^^
ببخشید دیشب می خواستم بزارم نشد
Love you guys💙

my little boyWhere stories live. Discover now