twenty-one

7.8K 607 247
                                    

فحش ازاد😇


امیدوارم یه نفر بیاد تو زندگیتون که شورت خوشگلاتون
رو براش بپوشین

خدایی دلتون میاد بهم فحش بدین ببینین چه ارزوی قشنگی کردم براتون☹☺

هوسوک: چ..چی؟ناپدریت؟؟
جین: وایسا ببینم ناپدریت اینجا چیکار می کنه اصلا چی میخواد؟
جیمین: الان وقت سوال جواب کردن نیست نمیبینین کوک حالش خوب نیست برین ببینین تهیونگ داره چیکار می کنتش
پاهام دیگه شل شده بود نمی تونستم وایسم داشام می افتادم زمین که دست جیمین منو گرفت کمکم کرد و بردم روی مبل نشوند منو
سرمو گرفت گذاشت روی سینش و اروم موهامو ناز کرد
جیمین: هیییش کوکی من اروم باش اروم برین الان جینی و هوسوکی هیونگت رفتن پایین یکم دیگه با تهیونگ میان باشه؟
کوک: جیمینی هیووونگ من میترسم اگه تهیونگ بوکشتش چی ؟
جیمین: نه همچین کاری نمی کنه تهیونگ اون قدر دوست داره که مطمئن باش به بابات اسیبی نمی رسونه باشه فندق من؟
سرمو تکون دادم و برای اینکه این فکرا از سرم برن بیرون چشمامو بستم و با نوازش های جیمینی چشمام سنگین شد

Taehyung:
با سریعترین سرعت ممکن خودمو بهش رسوندم
پدر کوک: گفتی کوک قراره بیاد تو چر...
قبل اینکه حرفشو تموم کنه یقشو گرفتم با کله کوبیدم به کلش که از شدت فشار افتاد زمین روش نشستم و مشت هام بود که دونه دونه رونه صورت نحسش می شد
تهیونگ: حرومزاده با چه رویی باز میای اهاا نه خوب شد که اومدی اتفاقا قصد داشتم‌ پیدات کنم و خایه هات و بکنم تو دهنت اشغال لجن
اولاش که میزدمش دستش میومد بالا که منو هل بده ولی الان دیگه نه زوری داشت و نه حالی که بخواد بهم حتی دست بزنه با این فکر یه پوزخندی اومد روی صورتم و باعث شد مشت بعدی و محکم تر بزنم بازم داشتم میزدمش که دستم گرفته شد دستمو هی میکشیدم که باز دو تا دست منو بلند کرد
تهیونگ: ولم کنین میگم ولم کنین میخوام این حرومزاده و بکشم نه این حرمزادرو باید بکشم ولم کنیییین
هوسوک : هی هی هی نمی دونم جریان چیه ولی اروم باش
جین: تهیونگ وایسا ببین منو جونگ کوک بالا حالش بده بخاطر اینکه تو نمیری بالا اینو ول کن برو به کوک بعدا هم میتونی هر غلطی که دلت می خواد باهاش بکنی خوب؟ فقط الان برو پیش کوک
با شنیدن اینکه حال کوک بده بیخیال اون مرتیکه شدم داشتم می رفتم بالا که دوباره یه لگد تو شکمش زدم
تهیونگ: فقط دعا کن به جون کوک وگرنه همینجا چالت می کردم فقط یه دفعه یه دفعه دیگه ببینم اطرافش میپلکی قول نمیدم زنده بمونی
و رفتم پیش کوک ولی صدای جین واسم میومد در حالی که داشتم میرفتم
جین: خوب مهم نیست واسم که داری میمیری یا چی ولی الان دونه دونه واسم تعریف می کنی که تو چه غلطی کردی!
رفتم داخل خونه دیدم خبری از کوک نیست رفتم سمت اتاقش دیدم خوابیده و جیمین کنارشه خواستم حرف بزنم که جیمین علامت ساکت باش و گفت و از رو تخت کوک بلند شد و منو کشوند بیرون
رفتیم نشستیم جیمین دست به سینه و با اخم نگام کرد
جیمین: اون ، ناپدری کوک چرا باهاش اینجوری رفتار کردی و کوکی چرا ازش میترسه؟
بی حوصله نگاش کردم
تهیونگ: به نظرت من الان توی موقعیتی هستم که بشینم برا توضیح بدم ؟
حرفم تموم شد که صدای در اومد و جین و هوسوک هم اومدن داخل قیافه جین عصبانی بود و هوسوک هم همینطور هوسوک با خستگی خودشو انداخت روی کاناپه
هوسوک: پوووف 
حالا تهیونگ و جمع کردیم جین هم اونجا طوفان کرده واسه من هر چند اگه کاری نمی کرد خودم وارد عمل می شدم
جیمین: هوبییی جریان چیه چرا کسی بهم نمیگه
تهیونگ: هوسوک اگه میخوای به جیمین بگی ببرش اتاق نمی خوام بشنوم باز
هوسوک سرشو تکون داد و دست جیمین و گرفت بردش تو اتاق من تا بهش بگه چند دقیقه گذشته بود که صدای گریه و هق هق جیمین بلند شد
سرمو به مبل تکیه دادم خدای من نمیدونم دیگه چیکار کنم به جین نگاه کردم که چشماش و بسته بود
بلند شدم و سمت اتاق کوک رفتم پتو و کنار زدم دیدمش چه مظلوم خوابیده کوک کاش همیشه تو لیتل اسپیست بودی و چیزی از این دنیای بزرگونه نمی فهمیدی کنارش دراز کشیدم دستم و زیر سرش گذاشتم وبینیمو تو موهاش فرو کردم و یه نفس عمیق کشیدم
نمی خوام و نمی زارم این ارامش و از دست بدی
نمیزارم
Jungkook:

یه خمیازه کشیدم خواستم دستامو هم ببرم بالا که دیدم نمی تونم حرکت کنم یه لحظه ترسیدم نکنه دزدیده شده باشم چشمامو باز کردم که دیدم تهیونگ منو بغل کرد و داره نگام می کنه
کوک: اممم... سلام؟
دیدم یه لبخند کج اومد روی صورتش دستش و اورد بالا و موهام و ناز کرد
تهیونگ: سلام خوبی؟
با یاد اینکه تهیونگ رفته بود پایین ناخداگاه خودم و به تهیونگ نزدیکتر کردم
کوک: ت..تهیونگ تو که کاری باهاش نکردی اونو نکشتی که ه..هاان؟
تهیونگ: نه متاسفانه شانس باهاش یار بود و نتونستم بکشمش
دستامو گذاشتم روی یقش
کوک: ر..رفته دیگه؟
دستش و زیر چونم گذاشت
تهیونگ: کوک منو ببین واست نباید دیگه فرقی کنه چه باشه اینجا چه نباشه مهم اینکه تا من کنارت هستم اون حرومزاده کاری نمی تونه باهات بکنه فهمیدی ولی واسه اینکه خیالت راحت بشه نه نیستش
بعد حرفش ناخداگاه بغضم شکست و هق هقم بالا رفت
کوک: ف..فکر کردم کشتیش ..فکر کردم تو هم میری ..میری زندان و من تنها میمونم و او..اون باز میاد سراغم ته
تهیونگ: هیییش من هرگز ترکت نمی کنم کوک اینو بهت قول میدم باشه بیبی کوچولوی من
با این حرفش هق هقم بیشتر شد
تهیونگ: هییی بسه دیگه گریه نکن منم گریم می گیره هااا
بینیمو دادم بالا
کوک: تووووک اونم گریههه
تهیونگ: چیه مگه نمی تونم گریه کنم
کوک: نه اخه میدونی تو رو در حال زور زدن واسه گریه هم نمی تونم تصور کنم فک کن کیم تهیونگ داره زور میزنه واسه ریختن یه قطره اشک
حرفم که تموم شد صدای خنده تهیونگ هم بلند شد و باعث شد که من چند ثانیه فقط خیره بهش نگاه کنم و بعد با خنده اون منم خندم گرفت که صدای هوسوکی هیونگ واسم اومد

هوسوک: صبر کن ببینم این صدای خندس..اونم خنده تهیونگ؟


💙💙💙💙💙💙💙💙💙

گودی گودی های من پارت بعد و ایشالله اگه تونستم تا قبل عید میزارم
مرسی از کسایی که منتظرم موندن و این بوک و بوک های دیگم هم نگه داشتن راستی در حال نوشتن اون دوتا بوک هم هستم زودی اونا هم میزارم💙
کادو تولد به من دوس دختر یا دوس پسر بدین خوووب):
خیلی دوستون دارم
راستیییی تولدم هم تبریک بگین امروز نه 29 همین ما بهم تبریک بگین😌

Love you guys💙

my little boyTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon